عشق جنگه 8~(هیون می و جونگ کوک)

گوهاجین: از این طرف... این اتاق هیون می هست. (جونگ کوک تو دلش: وقتی گوهاجین در اتاق هیون می رو باز کرد دیدم...دیدم هیون می مثل بچه ها نشسته کف اتاق و همه جا رو به گند کشیده! انگار داشت بازی میکرد! خدای من واقعا این هیون می خودمونه؟ من که شک دارم!) گوهاجین: هِی! دارین چیکار میکنین!!!؟؟؟ هیون می "باصدای بچگانه": آخه نمیتونم پیداشون کنم. گوهاجین: دنبال چی میگردین؟ هیون می: وسایل آتیش بازی! گوهاجین: آتیش بازی؟؟ هیون می: تو هم میای باهم دنبالشون بگردیم؟ گوهاجین: اصلا! "گوهاجین دست هیون می رو گرفت و روی تخت گذاشتش تا بخوابه" گوهاجین: گفتم که باید استراحت کنید! هیون می: بدجنس، من آتیش بازی میخوام!! گوهاجین: و مهم تر از این، مهمون دارید! هیون می: مهمون؟

هیون می"به جونگ کوک زل زده": رئیسسسسس!!!؟؟؟ شما اینجا چیکار میکنید؟! از امروز قراره اینجا زندگی کنید؟! چیزی راجبش نشنیدم؟!! جونگ کوک: نه نه نمیخوام اینجا زندگی کنم! گوهاجین اینجا چه خبره؟ گوهاجین: کسایی از مغزشون نهایت استفاده رو میکنن، وقتی مریض میشن یه همچین بلایی سرشون میاد. به عبارت دیگه احمق میشن! خیلی خلاصه. جونگ کوک: احمق؟ گوهاجین: بله، الان هیون می تو حالت نورمالش نیست و وقتی خوب شد هیچ خاطره ای موقع مریض بودنش و یادش نمیاد، هیون می وقتی مریض میشه مثل بچه ها رفتار میکنه و این رفتار دست خودش نیست، در نهایت هم باید تو این مدت که بیماره ازش خوب مراقبت بشه. خب دیگه من باید برگردم سرکارم، لطفا پیش هیون می بمونید. جونگ کوک: بله حتما، چشم. گوهاجین: و یه موضوع دیگه،

میتونم بهتون اطمینان بدم که تا 3 ساعت دیگه هیچکس وارد این اتاق نمیشه. پس هرکاری دوست دارید انجام بدید ولی کار بد انجام ندید! جونگ کوک: ا..انجام نمیدم. گوهاجین: هیچکی اینجا صداتون رو نمیشنوه، کسی وارد اتاق نمیشه، هیون می هم چیزی رو به خاطر نمیاره، هرکاری انجام بدید کسی نمیفهمه، اما به هیچ وجه وقت کار بدی انجام ندید!! جونگ کوک: گفتم که انجام نمیدم!! که گوهاجین در اتاق و بست و رفت بیرون... جونگ کوک: این چرا اینطوری میکرد؟ مثلا میخوام چیکار کنم؟ خدایا به خودت پناه میبرم!! نشستم روی یه صندلی کنار تخت هیون می. جونگ کوک: هیون می نوشیدنی میخوای؟ هیون می: آتیش بازی؟ جونگ کوک: نه آتیش بازی نیستن😐💔. (جونگ کوک تو دلش: الان هیون می تو وضعیتی نیست که بتونه درست حرف بزنه! پس اینم امکانش هست که هر سوالی بپرسم حقیقت و بگه!!

امروز یونگی تو اتاق شورا گفت که دیشب هیون می رو دیده که تو اون سیل و بارون داشته پیاده میرفته خونه! یعنی امکانش هست که اون منتظر من مونده بود؟! مثلا میخواست منو برسونه؟) جونگ کوک: هیون می بخاطر من سرما خوردی؟ دیروز میخواستی منو برسونی؟ درسته؟ و جلوی مدرسه منتظرم بودی ولی من با دوچرخه رفتم... هیون می: نمیدونم، اصلا نمیدونم تو کی هستی؟! جونگ کوک: احمق تر از اون چیزیه که فکرشو میکردم😐💔. هیون می: هم حس میکنم جواب سوالی که پرسیدین درسته، هم حس میکنم اشتباهه. جونگ کوک: حالا کدومش؟ هیون می: رئیس عصبانی‌ای؟ ببخشید. جونگ کوک: منو یادت اومد؟ نه نه عصبانی نیستم! تو چیزی نگفتی که عصبانی بشم. هیون می: من همیشه براتون دردسر درست میکنم. من... هیچ وقت نمیدونم باید چیکار کنم... فقط بلدم بقیه رو تو دردسر بندازم،

پس اگه میشه رئیس میشه وقتی میخوام بخوابم دستتونو بگیرم؟ جونگ کوک: عه... چی؟ خب فقط دستم؟! عه باشه راحت باش... هیون می دست جونگ کوک و گرفت. هیون می: شب بخیر. جونگ کوک: امم هنوز عصره! ولی خب شب بخیر. نمیدونم دقیقا چیشد ولی منم کم کم خوابم برد... روی صندلی نشسته بودم ولی فقط سرم روی تخت هیون می بود. چند ساعت بعد... هیون می: این دست کیه؟! اصلا الان ساعت چنده؟ این سر کیه؟ نکنه... رئیس؟ رئیس؟!! بعد مثل وحشی ها سریع هولش دادم! اونم افتاد رو زمین سرش هم خورد به میز😐، میدونم وحشیانه عمل کردم😐💔. هیون می: شما اینجا چیکار میکنید؟ جونگ کوک: آخ درد داشت!! من اومده بودم عیادتت! هیون می: پس چرا گرفتی اینجا خوابیدی؟ جونگ کوک: انگار دیشب به اندازه کافی نخوابیده بودم، خودمم نفهمیدم چیشد که یهویی خوابم برد... هیون می: چرا دست منو گرفته بودی؟ جونگ کوک: خودت گفتی!

هیون می: من کی گفتم!؟ جونگ کوک: اصلا بیخیال دیگه من موز بخورم که بیام عیادتت! فقط ناقص شدم چیز دیگه ای که به من نرسید! بیا اینم جزوه هات، خدافظ من رفتم. هیون می: عه... خب، اوففف این چه کاری بود من کردم؟ گوهاجین!!! گوهاجین: خدافظ ممنون که اومدید... بله؟ هیون می: اینجا چه خبره؟ گوهاجین: طبق گفته خودشون اومد بهتون خوبی کنه ولی شما زدید ناقصش کردید. هیون می: یعنی چی من نمیفهمم! چیزی یادم نمیاد! اصلا این چه لباسیه که من پوشیدم!! آبروم جلوی رئیس رفته متوجه هستی؟!! گوهاجین: خب متاسفم‌. هیون می: من بهش گفتم دستمو بگیره؟! وویییی گوهاجین! گوهاجین: بله؟ هیون می: من میرم بمیرم. گوهاجین: شما قرار نیست بمیرید. مثل اینکه حالتون خوب شده دیگه تب ندارید من میرم براتون شام و بیارم.

هیون می: نه صبر کن! بنظرت اعصابش خورد شد؟ آره من میدونم ازم متنفر شد!! گوهاجین: بس کنید لطفا😐. هیون می: نه نمیشههه. فردا صبح... "اتاق شورا" هیون می: من واقعا متاسفم. جونگ کوک: نه تقصیر منه. هیون می: شما هم لطف کردید که اومدید ولی کار من خیلی زشت بود. جونگ کوک: خواهش میکنم این چه حرفیه، کار منم درست نبود. هیون می: نه اینطور نیست... من اشتباه کردم. جونگ کوک: نه تقصیر منه. هیون می: نه کار من اشتباه بود. هی سان: وای بس کنید دو ساعته دارید همینو بهم میگید!! هیون می و جونگ کوک: ... هی سان: 😐، الان کلاسا شروع میشه بیاین بریم. جونگ کوک: من بازم معذرت میخوام. هیون می: نه واقعا لازم نیست بخاطر من این اتفاق افتاد! هی سان: بچه هاااا!! جونگ کوک: خیلی خب اومدیم...