این پارت خیلی جالبه 😎
کوک : اون دختر دزد و ع-و-ض-ی از دستم در رفت ولی اگه دوباره ببینمش زنده اش نمیذارم همینجور که به اون انگل فحش میدادم به سمت خونه حرکت کردم _____ آنید : بدو بدو از اون پسره که کیفشو زده بودم دور شدم فقط اگه صاحب بنگاه یکم بیشتر بهم پول میداد و بنگاه شو اینجوری ول نمیکرد مجبور نبودم دزدی کنم لعنت بهت جوون بدبخت از اونجا تا خونه 5 دیقه راه بود البته اگه راه میرفتی بنابر این به اجبار دویدم تا کمتر زمان ببره... رسیدم خونه رفتم داخل تو زیرزمین کلید برق رو زدم که روشن شه اما ظاهرا لامپ زیرزمین سوخته بود محکم پامو کوبوندم زمین و گوشیمو در آوردم و چراغ قوه اشو روشن کرد که پیامی رو صفه ی گوشیم نمایان شد...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
45 لایک
خیلییییییییی قشنگ مینویسی واقعا نویسنده خوبی هستی 😁💙
چالش: وقتی پارت ۴ و ۵ رو خوندم بهت میگم 😹😹😹💔
تقلب ممنوع 😁😝
عالی بود 🤍
سپاس 😉✌
عالی بید..❥
آنید بدبخ چه شانسی داش کیف کوک و زد:/ فردا که گندش در اومد می فهمه:)
همش به خاطر ذهن معیوبه منه 😐😝
عالی 💛
😉💜✌
فک کنم میفهمه که دختره ازش دزدی کردع..
فعلا نمی فهمه 😑✌