دختر زیبای روسیه6

بالا رو خوندی .اگه خوندی برو بعدی😍

+ راستش و کل قضیه رو گفتم.امیلی:مرینت می تونی اینجا بمونی ولی من یه فکر بهتری دارم.+چی؟ امیلی:می تونی با مجزه گر خوک حافظه گرگینه ها رو از این موضوع پاک کنی؟ +ولی متسفانه یه مشکلی هست.- چی؟+ حافظه گرگینه ها با مجزه گر یا هر چیزه دیگه ای پاک نمیشه؟ گابریل:پس تنها راحش اینه که برگردی به اونجا درسته؟+بله حق با شماست اما قبلش لطفا به ماینیوک بگید بیاد. -ماینیوک ماینیوک.ماینیوک :چیه؟مرینت کارت داره.+ماینیوک اگراست این مجزه گر خرگوس طوسی هست که به تو قدرت شنوایی بالا و پریدن می ده می تونم بهت اعتماد کنم؟ ماینیوک:بله +خانم و اقای اگراست این دوتا مجزه گر های پروانه و طاووس هست این ها هم برای شما . گابریل:ازت ممنونیم مرینت ولی بهتره برگردی.+ اوه درسته خدا نگهدار. (عکس ماینیوک )

(وقتی مرینت رسید)پدر پدر.جیی:بله دخترم؟+اولا که فعلا من نپذیرفتم که دختر شما هستم دوما کارتون داشتم. جی:بگو می شنوم.+مادر می شه شما هم بیاید.ما:حتما عزیزم چی شده؟+مامان بابا دوستون دارم👨‍👩‍👧و پریدم بغلشون.جی:تا مرینت این کارو شکه شدم یعنی این همون مرینتی بود که باهامون سرد رفتار می کرد؟ من واقا این دختر مهربون و زیبایی که دارم مرینت گفت:

نظرتون چیه باهم بریم یه دوری بزنیم البته با حالت گرگی مون؟ما:فکر خیلی خوبیه بیاید بریم.+وقتی تبدیل شدم دیدم پدر و مادرم دارن هاج و واج منو نگاه می کنن که گفتم چی شده بیان دیگه.جی:اومدیم دخترم.وقتی هممون تبدیل شدیم دیدم که ماریا اومد به اونم گفتم تبدیل شه باهم بریم گردش.اونم قبول کرد.وقتی داشتیم می رفتیم از مادرم پرسیدم مامان من خواهر یا برادر دیگه ای هم دارم؟

که یک قطره اشک از چشم مادرم افتاد گفت داشتی اسمت استفان بود و در ۱۵سالگی مرد (دوستان دقت کنید که الان مرینت ۱۷ سالشه )که گفتم منو ببرید سمت ق*ب*ر اون لطفاکه پدرم گفت باشه و وقتی رسیدیم تبدیل به خودم شدمو با قدرتم استفان و زنده کردم وقتی مادرم اونو دید بغلش

بغلش کرد بندا خدا استفان داشت خفه میشد که گفتم مامان حداقل‌ بزار از راه برسه بنده خدا بعد اینطوری بغلش کن که مادرم گفت خب پسرمه می دونی حدود ۲ساله که ندیدمش.که گفتم استفان منو می شناسی گفت نه منم گفتم من همون خواهر گمشدتم که ۴ماه ازت بزرگتره تره.استفان:واقا خیلی خوشحالم ممنون مرینت

من خودم=هیچی من هنوز جوونم آرزودارم😂