
سلام سلام اینم پارت ۲ من اسم رو این هیه مینویسم که کره ای باشه خودتون دوست داشتید عوض کنید حمایت پلیز♡
من:چون اونا همشون پسرن من وسطشون چیکار کنم کوک لبخند محوی زد که از چشم من دور نموند من:چرا میخندید کوک:کی خندید من نبودم یادم اومد که نباید زیاد باهاش صمیمی بشمو راحت حرف بزنم من:بهتره برید تو اتاقتون بیرون خطرناکه کوک:ی سوال واقعا ذهن منو مشغول کرده من:بپرسید کوک:تو چرا ی دقیقه خوبی ی دقیقه میری تو لاک جدی؟ من دوباره خواستم صمیمی حرف بزنم اما جلو خودمو گرفتم من:چون... جوابیم براش نداشتم کوک:دیدی خودتم دلیل کارتو نمیدونی من:چون من دارم وظیفمو انجام میدم اینجام نیومدم که با پسر صمیمی بشم«با لحن تند» یکم از لحنی که داشتم ناراحت شد بلند شد و با حالت کینه ای بهم نگاه کردو رفت عه گند زدم چرا انقد تند باهاش خرف زدم اونکه منظور بدی نداشت ولی از حرف من منظورش بد به خودش برگشت رفت تو اتاقشو درم محکم بست من:خرس نمیبینه همه خوابن نتونستم با وجدانم کنار بیام رفتم در اتاقشو زدم کوک:بله من:میشه ی لحظه بیایید کوک:دارم استراحت میکنم ب شما یاد ندادن که بی موقع مزاحم نشید من:خواهش میکنم کوک:لطفا مزاحم نشید اروم زیر لب گفتم ب جهنم و پشت در اتاق نشستم میدونستم خوابیدن سر پست جریمه داره ولی خوابم میومد تازه بادیگاردای جلوی درم بودن پس خطری نبود چشمامم رو هم گذاشتمو همون موقع خوابم برد از زبان کوک: اون دختره احمق فکر کرده من میخوام باهاش باشم،هه به همین خیالم باشه فکر کرده کیه رفتم تو اتاقو درم کوبیدم حواسم نبود که همه خوابن ولی بیخیال رفتم رو تخت دراز کشیدم
چند دقیقه گذشت دیدیم یکی داره در میزنه فک کردم یکی از پسراست اومده بگه که چرا درو محکم کوبیدم برای همین پرسیدم کیه صدای این هیه بود برای همین بهش گفتم مزاحم نشه دیگه بعدش صدایی نیومد بازم دلم نیومد اون با پای خودش اومده بود چرا من ردش کنم بالاخره چندسال قراره کنار هم باشیم بلند شدم رفتم درو باز کردم نبود سرمو ب سمت چپ چرخوندم پشت در خوابیده بود چرا همش عادت داره پشت در بخوابه بیرون سرد بود دلم نیومد بزارمش بیرون ولی اگه بیدار میشد خودشو تو اتاق من میدید چه فکری میکرد برای همین بی خیال شدمو برگشتم تو اتاق و خوابیدم صبح با صدای الارم گوشیم بیدار شدم سریع رفتم ببینم هنوز پشت دره یا نه اما نبود فک کنم زود بیدار شده بی خیالش شدم و رفتم صورتمو شستم و اماده بشم از زبان این هیه: صبح با کشیده شدن موهام بیدار شدم مربی بود مربی:احمق مگه نگفتم خوابیدن سر پست جریمه داره من:بله گفتید مربی:خوبه پس میدونی با اشاره سرش دو نفر اومدن منو بردن جلو دهنمو گرفتن تا داد نزنم ولی منکه نمیخواستم داد بزنم
بردنم تو انبار پایین کمپانی خود مربی چون ازم کینه داشت گرفت زدتم گوشه لبم زخم شد دستمم کبود شد بعد از کتک زدن رفت و گفت گمشو بیرون بزور بلند شدم رفتم بیرون جانگ کوک تازه اماده شده بود اول میخواستم زخم دهنمو بپوشونم ولی مگه برای اون مهم بود اومد پایین رفتم دره ماشینو براش باز کردم با حالت نگران ب صورتم نگاه کرد من:جناب جئون سوار نمیشید؟ کوک:صورتت... من:لطفا سوار بشید حتی ی لحظم بهش نگاه نکردم وقتش نشست رفتم تو ماشین کنارش نشستم اینبار کبودی دستمو مخفی کردم دستمو گذاشتم تو جیب کت فقط امیدوار بودم شک نکنه چون من هیچ وقت اینجوری نمینشستم کوک:خانم کیم گوشی دارید من گوشیمو نیاوردم همون دستم ک تو جیبم بود گوشیمم پیشش بود گوشیو دراوردم گرفتم سمتش با گرفتن مچ دستم برگشتم سمتش من:اقای جئون ولم کنید کوک:دستت چی شده؟چرا صورتت زخمه من:من ی محافظم هر اتفاقی ممکنه بیوفته کوک:گفتم بگو چی شده؟نکنه ب من ربطی نداره؟ من:خوبه ک خودتونم میدونید بهتون مربوط نیست کوک مچ دستمو فشار داد دردم گرفت ولی عکس العملی نشون ندادم کوک:اقای هان لطفا جلوی ی درمانگاه وایستید من:حالتون بده؟ کوک:ب تو ربطی نداره ب درمانگاه رسیدیم هنوزم مچم تو دستش بود درو باز کرد پیاده شد منم دنبال خودش کشید کتفمم درد گرفته بود چقد خر زوره بزور بردتم داخل اتاق دکتر من:نیازی ب این کاراتون نبود کوک:بادیگارد من باید سالم باشه تا بتونه ازم محافظت کنه
دکتر مچ دستمو دید گفت که مشکلی نیست فقط ضرب دیده کوک:کتفشم هست من:نه نه من خوبم دکتر:به حرف همسرت گوش کن دختر من:همسرم؟فک کنم اشتباه متوجه شدید من.... کوک:خواهرمه من زیر لب گفتم دروغگو من خواهر تو نیستم دکتر:چه خواهر لج بازی داری،خب عزیزم کتتو در بیار دکمه های اول لباستم باز کن من:بله؟ دکتر:چیز عجیبی گفتم؟کسیم ک نیست منمو برادرت کوک که دید حرف تو کلم نمیره خودش اومد کتو در اورد خیلی اروم شروع کردیم ب بحث کردن من:ول کن نمیخوام نمیخوام نمیخوام کوک:من میگم میخوای میخوای میخوای من:میخوای دوباره تنبیه بشم ولم کن دستاش ی لحظه از حرکت موندن کوک:فقط بگو کار کی بوده؟ من:هیچکی کوک:میگی یا نه؟«با عصبانیت» کوک:کار اون پسرت،اگه کاره اونم جنازشو میندازم من:نه کار اون نیس کوک:پس کار کیه؟ من:مربی کوک:دارم براش نمیدونم کی دکمه های پیرهنمو باز کرد کوک:من نگات نمیکنم بعدم با گوشیش مشغول شد تا منو نبینه دکتر:کتفتم سالمه،ولی از پله افتادی که اینجوری کبود شده کوک با شنیدن اسم کبودی سرشو بالا اورد و ب کتفم نگاه کرد نگرانی تو چهرش موج میزد سریع لباسمو کشیدم رو کتفمو درست نمیتونستم دکمه هامو ببندم برای همین کوک اومد کمکم کرد و دکمه هامو بست وقتی داشتیم از اتاق دکتر میرفتیم بیرون دکتر گفت برادر خوبی داری مواظبش باش «فکرم:چه برادری اصن اسمون سوراخ شده این برادر برای من افتاده»
رفتیم سوار ماشین شدیم کوک:خودم برای اون مربی عوضی دارم من:کوک من قانونو زیر پا گذاشتم حقم بود کوک:کجا گفتن خوابیدن جرمه من:اقای جئون کوک:ب من نگو اقای جئون راحت باش من:چشم کوک:تو چرا خواستی بادیگارد من بشی میدونی چقدر جونت در خطره نمیدونم چرا ولی بهش اعتماد کرذمو گفتم من:من دنبال برادرمم چون شماها معروفید ب همه جا میرید گفتم شاید بتونم برادرمو پیدا کنم،البته اکه زنده باشه کوک:تو میدونی چرا من ی ایدول شدم؟میدونی چرا این همه سختیو تحمل میکنم؟ من:چون شهرت داره چون پول زیادی بهمراه داره کوک:نه از جوابش موندم کوک:منو تو ی وجه اشتراک داریم من:اون چیه؟ کوک:منم دنبال خواهرم میگردم و دقیقا مثل تو فکر میکنم من:خواهرتون ازتون بزرگتره؟ کوک:نه شکم برطرف شد چون من از برادرم بزرگ تر بودم تازه اگه داداشم منو میدید میشناخت کوک:میشه تا ی مدت تو خواهرم باشی؟ من ناخوداگاه سرمو تکون دادم کوک:ممنونم،در ضمن دیگه باهام رسمی حرف نزن،شبام بیا تو اتاقم من هماهنگ میکنم من:نه شما خودتون راحت بخوابید من تو اتاق شما نمیام کوک:گفتم رسمی نباش بعدم میایی حرفی نباشه من:بخاطر حرف دیشبم متاسفم کوک:اشکال نداره بین خواهر برادر پیش میاد از اینکه گفته بود تو جای خواهرم باش خیالم جمع شد برای همین راحت گفتم که شب میام تو اتاقت جون مطمئن بودم که کاری باهام نداره و پیشنهادش صادقانه بود
کاتتتتتتتتت حمایت پلیز♡ فعلا بای پایان پارت ۲
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
میدوستم اش شدییییید
عالی😍😍
عالییییی بعدی
سسوووووووو گووووووود👌🏻😊
عالیییییی بود منتظر پارت بعد هستمم 😘😗😍
عالی اجی دارم میمیرم ولی بهت میگم قبل مرگم عالی بود
میس ننصم❤
خیلی عالی بود 😙😙😙😙😙
عالیییییییییییی👌👌
لطفا پارت بعد رو زودتر بذار💖