بریم واسه ادامه اش
جیمین °^°
صب با تابش مستقیم نور آفتاب به صورتم بیدار شدم با دستم موهامو رو صاف کردم احساس کردم اون یکی دستم بی حسه دیدم باند پیچی شده تازه یادم افتاد من الان اینجا چیکار میکنم بلند شدم به سمت میز بزرگ وسط کتابخونه حرکت کردم روی یکی از دوتا صندلی دور میز بود اون دختره نینا خوابیده بود کلش هم رو کتاب بود ناخودآگاه لبخند زدم از کنار میز رد شدم به سمت قفسه های کتابخونه حرکت کردم یکدفعه یدونه کتاب از توی یکی از قفسه ها پرت شد پایین اومدم برش دارم بزارمش سره جاش که اسمش نظرم رو جلب کرد ( لی نینا ) کتاب رو گذاشتم تو کولم چون اسم دختره روش بود یکدفعه تمام سوالای دیروز به ذهنم هجوم آوردن مثلا اینکه این دختر رو چرا کسی نمیبینه یا داخل این کتابخونه چیکار میکنه و چرا من میبینمش یکدفعه با صدای یه نفر سره جام میخکوب شدم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
40 لایک
عالی 🌺
:)
سپااااااااس فاطمه جان 😁💔
من الآن دیدم داستانتو خوندم
عالیییی بود تا اینجا😍😍😍😍😍
پارت بعد کی میاد؟
خبر داری؟
بی خبری؟
پس تو گرگ من هستییی
ببخشید قاطی کردم😂😅
آجی میشی یا چون دیوونم ردم میکنی🤣
بیتا هستم ۱۴ ساله تبریز
سلاااااااااام
اتفاقاً من عاشق دیونه هاااام چون خودم به ردی ام 😁💔
منم می تونی نیلو یا هر چی دلت بخواد صدا کنی 😐💜
نانای اصغر صغرا عه ربطی نداشت ببخشید پس بای بای ماااااااا رفتیم 😐😁
عالیترین 😊😊
مرســـی 😎💜
اورین عخشم 😘
سپااااااااس حنا بانو 😐💜
عالی خیلی جای بدی کات کردی
😁💜
عالی بود
سپااااااااس 😁💜