سلام دوستان عزیز اینم پارت پنجم امید وارم که خوشتون بیاد اگه خوب بود لایک و کامنت فراموش نشه😊☺️😊 از این به بعد میخوام برای هر قسمت اسم بزارم این قسمت « گروگان »
پشت اون نقاب کسی رو دیدم که باورم نمیشد . نمی تونستم باور کنم که پشت اون چشم های سبز معصوم و مهربونم یه جاسوس تبهکار مخفی شده. خودتون به این فکر کنید که بهترین دوستتون بهتون خیانت کنه چه حالی میشین . پاهام سست و بی حال شد و چشمام سیاهی رفت . تفنگ از دستم افتاد و خودم هم افتادم زمین . آلیا تفنگش رو برداشت و بلند شد. گفتم : « باورم نمیشه. چه جوری تونستی این کارو با من بکنی ؟ » جواب داد : « دست من نیست که . رئیس دستور میده . من اولش ازت خوشم نمیومد و وقتی پای تو اومد وسط نقشه هامون بهم خورد . چون رئیس نمیتوانست جلوی احساساتش رو نسبت به تو بگیره . برای همین نقشه رو عوض کرد و من مجبور شدم اخلاق عجیب غریبت رو تحمل کنم و بیشتر ازت بدم اومد . » موقع حرف زدن صداش میلرزید. بعد گفت : « منم ازت بدم میومد تا روزی که وقتی داشتم جلو همه ضایع میشدم کمکم کردی.از اون موقع بهت وابسته شدم ولی دیگه رئیس مجبورم کرد که برات ببرمش و گفت که اگه نکنم برادرمو میکشه . منم نتونستم کاری بکنم »
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
دوستان پارت چهار هم منتشر شده و فقط در پروفایل نمایش داده میشه . نمی دونم چرا