ببر شجاع اژدها درنده

این دونفر ببر شجاع و اژدها درنده آدم هستن و یک مسافر ابر قهرمان که از فضا اومدن و ۱۷ قرن دارن زندگی می کنن ولی ۱۰ روز تا ۱۷ قرن مونده خوب توضیح دادن بسه میریم سراغ داستان راستی جواب همه بله هست

از زبان ببر شجاع اژدها تو یکم گیج میزنی چون اصلا جواب حرف رو نمیدی اژدها فقط شبیه زامبی ها شده بود بعد ببر به اون یک چک زد تا اون خوب بشه و شد اژدها گفت چیه بزار یکم بخوابم باید حرکت کنیم به هلند صبح میشه و اونا دارن میرن که دشمن قدیمیشون هیولا ترسناک (این هیولا تمام قدرت حیوان ها رو داره بجز اژدها و ببر برای همین با اونا دشمنه) اژدها گفت اژدها درنده باش و ببر گفت بربر چنگال داشته باش

اونا سریع پریدن روی یک درخت (چون اونا همش توی جنگل هستن) ببر میپره و با اون میجنگه اون ببر رو پرتاب می کنه و من میرم جلو اون من رو هم پرتاب میکنه ما باهم می ریم و من تونستم قدرت گنجشک رو میگیرم و اون هم یکم از قدرتش کم میشه و اون از ترس فرار میکنه(باهر قدرت قوی تر میشن) من می پرم بالا و میگم قدرت موش بیا تو وجودم و به من بال اضافه میشه

(راستی اژدها خودش بال داره بال اژدها تبدیل شد به بال پرنده بزرگ) از زبان اژدها ما داریم حرکت می کنیم و کردیم ۲ روز گذشت و رسیدیم به کشور هلند رفتیم توی شهر و اونجا رفتیم به یک رستوران من بهشون گفتم گارسون یک غذای خوش طعم بیار در حالی که اون صاحب رستوران بود اونا رو با چوب و لگد میندازن بیرون و ببر میگه دهنتم مثل خودت آدم رو آتیش میزنه کپ اژدها شدیدی اژدها

ما رفتیم به یک رستوران دیگه و اونجا غذا خوردیم و داشتیم میرفتیم به یک هتل که دیدیم هیولا ی ترسناک باز حمله کرد من گفتم اژدها پرنده و ببر هم گفت یکم قدرت به من هم بده و قدرت اون بال رو نصف کردیم

از زبان ببر قدرتم بیشتر شد و گفتم ببر پرنده دو تا بال یک و شصت متری در اومد واژدها هم بال یک و شصت متری و ما رفتیم باهاش بجنگیم

از زبان شین و غول کش یعنی من اونا فرار می کردن و هیولای ترسناک هم می اومد دنبالمون و ما فرار کردیم که یک هیولا اومد اومد از اون هم شیطانی تر از اون بود

داستان امروز تموم شد برای فردا باز می نویسم

ممنون ازتون نظرات فراموش نشه

قسمت دو باحال تر هست