
یه داستان دیگه برید بخونید 😏😏 فقط بگم که هر کسی که دوبله فارسی می بینه الان فکر میکنه این اون مو آبیه سوناتا هست اما تو انگلیسیش آریا میگه سنارا پس قاطی نکنید(توجه فقط با اوناییم که دوبله یا زیرنویس میبینن)من زیرنویس میبینم اما چون میخوام انگلیسیم خوب شده به همچی خوب گوش میکنم

روزی روزگاری اریا توی اتاقش داشت بازی کامپیوتری میکرد که به سرش زد یه چیز جالب بسازه بیرون از اتاق آداجیو صدا زد:«اریا،سنارا بیاید شام» اریا که نمیتونست بیاد داد زد و گفت:«من سیرم» ولی سنارا از اتاقش رفت بیرون و شام خورد وسطای شام داجیو در اتاق آریا رو زد و گفت:«داری جوشکاری میکنی😀؟ اریا گفت:«میشه اینطوری گفت» داجیو:«😳😳» بعد یهو آریا با چند تا موتور الکتریکی اومد بیرون چند تا سیم هم همراهش بود بعد رفت تو خیابون و شروع کرد به بقیه ی کارش آداجیو که نمیدونست آریا داره چیکار میکنه رفت توی اتاق آریا تا ببینه چه خبر دید کامپیوترش روشنه و رو صفحه یه موتور باحاله با خودش فکر کرد:«شاید داره برا مدرسه یکارایی میکنه. اما سنارا کنجکاو نبود چون خودش کلی مشق داشت اون توی رشته ی هنر ثبت نام کرده بود ✌️ آداجیو رفت توی اتاقش تا جغرافیا بخونه از اون طرف آریا موتور خودشو ساخت و باهاش یه دوری زد رفت و رفت تا یهو به یه دختر زیبایی رسید

وایساد و گفت:«هی دختر خوشگله تو اصلا شبیه ما ها نیستی کجایی هستی؟ دختره جواب داد:«من اهل همینجام» اریا گفت:«دروغ نگو معلومه که مال اینجا نیستی موتورت هم باحاله✌🏻🤩 دختره گفت:«اسم من ساع هست» اریا هم گفت :«خوشبختم منم اریا بلیز هستم»

آریا بهش گفت:«حالا که میگی اهل اینجایی بگو ببینم اینجا چند تا مدرسه داره؟ ساع گفت:«حدود ۶ تا» اریا گفت:«خوبه»(نایس) اریا دوباره گفت:«اهع تازه متوجه ی اسمت روی موتورت شدم😀 ساع گفت:«اسم اصلی من سامارا هست اما چون از ساع خوشم میاد اینطوری میگم» _آها اوکی من دوتا خواهر دارم _چع خوب من هم سه تا خواهر دوتا برادر💟 _✌🏻🤩میخوام ببرمت خونمون میای دیگه آره؟ _بله _خوبه پس تا اون در سبزه مسابقه میدیم💟😅 _قبوله😀✌🏻 وقتی به خونه رسیدن آریا داد زد:«آره🤘خوب بود تو بردی رفتیم خونه بگو موتور باحالتو از کجا خریدی🤺 _باشه اریا به داجیو و سنارا گفت:«سلام دخترا این اسمش ......ام خودش گفت:«اسمم سامارا هست ولی هر جا برم میگم ساع _آره 🤩_ آداجیو گفت«بنظر دختر باکلاسی هستی من داجیو خواهر بزرگتر آریا و این یکی هستم سنارا گفت«منم سنارا کوچکترین خواهر🤷 سامارا گفت:«خوشبختم» اریا گفت:«بیا تو اتاقم باهات کار دارم،بیا دیگه سامارا هم رفت و دید که اتاق آریا مهشره و خیلی هم تمیزه گفت:«خوب چی کارم داشتی» اریا زیر تختشو باز کرد و گفت:«اینم یه تخت دیگه واسه تو🤘 _ممنون _خواهش میکنم _خسته ای😀؟ _آره یه زره _پس برو استراحت کن منم میرم یچی بخورم اریا بیرون از اتاقش همه ی ماجرا رو تعریف کرد سنارا گفت:«عجب دختریه موهاشم بنفش بود داجیو گفت:«مطمانی اینجا زندگی میکنه اریا«آره بابا داجیو گفت:«اما از وسایلاشو طرح تیپش اینجایی نبود برو بهش سر بزن ببین چی میکنه 🤔 اریا گفت:«آره خوب باشه رفت و دید که سامارا خوابه اومد بیرون و گفت:«اون خوابه چی کنم سنارا:«دستت رو بکن تو دهنش بابا بیدارش کن دیگه✊ اریا :««🤦🤦 داجیو گفت:«مواضبش باش کاری نکنه نباید بهش اعتماد کنیم.» سنارا گفت:«آم دخترا فعلا من دیگه باید برم بیرون کار دارم چیزی میخواین بگیرم براتون.؟» داجیو یه تیکه به آریا انداخت:«تو هم نری یه غریبه بیاری😓 سنارا گفت:«نه و خندید😀😅 اریا هم رفت تو اتاقش😑 داجیو بهش گفت ۱۰ تا تاکو بخر بیا و سنارا رفت بیرون استارلایت رو دید و گفت:«هی استی چی میکنی استارلایت یه دستی تکون داد و گفت:«وقت ندارم بای سنارا ۱۰ تا تاکو خرید و رفت پیش پینکی و بهش گفت که فردا جشن تولد اریا هست میخوام با دوستات بترکونی؟ پینکی هم قبول کرد سنارا رفت خونه و تاکو ها رو داد به داجیو و رفت تو اتاقش کمی به خودش رسید و رفت بیرون و دید دم در خونه یه دختری داره با ادا در آوردن پول جمع میکرد از زبون داجیو:«
ازش پرسیدم چی میکنی گفت:«دارم پول جمع میکنم و بعد مشتری هاش کم شدن و اون نشست و به من گفت که بشینم🤷 منم نشستم بهم گفت که:«ببخشید دم در خونه ی شما دارم دیوانه بازی در میارم🤗راستش من برای خودم تنها کار میکنم با اینکه اگه از پدر مادرم پول بخوام بهم میدن اما میخوام خودم کفاف زندگیم رو در بیارم آخه خیلی قیافم باحاله و خودمم لذت میبرم🤩🤩🤘🤘🤘 منم بهش گفتم که دوتا خواهر دارم بچه بودیم خودمون خودمونو جمع میکردیم تو برف و سرما خودمون
خوراک جمع میکردیم یبار مجبور شدم دزدی کنم تا یه روزی که با یه دبیرستان به نام دختران مدرسه ی پاکیزه آشنا شدم من و خواهران دیدم که اونجا دآره آهنگ اجرا میشه منم از قبل با خواهرام آهنگ تمرین کرده بودم رفتم تو و به مدیر مدرسه گفتم شما باور میکنید یه دختر کوچولو بتونه قشنگ و درست حسابی و همزمان با یه نفر دیگه برقصه؟ مدیر گفت نه منم بهش گفتم من و خواهرام که یکیشون خیلی کوچیکه میخوایم همزمان با هم برقصیم اون که باور نمیکرد گفت پس برقصید من گفتم وقتی دیدی که همزمان رقصیدم و عالی هم بود ما رو ثبت نام کنید مدیر قبول کرد و ما هم آهنگ نبرد رو خوندیم و ثبت نام شدیم دختره گفت:«خواهرات تونستن خوب اجرا کنن؟ منم گفتم آره
بای تا های امیدوارم لذت برده باشید و اگه نظر نمیدید لااقل قلب سفید رو قرمز کن ببینم خوشت اومده😕❤️ و در ضمن بگم که هر کسی به تست های من نظر میده من میرم توی پروفایلش میزنم و دنبالش میکنم و تست هاشو میبینم😕❤️ و نظر میدم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی اجی
ممنون😊
عالی ادامه بده
ممنون عزیزم باشه