11 اسلاید صحیح/غلط توسط: اسمم؟🤔 انتشار: 3 سال پیش 651 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلااااممم،ببخشید ک این پارت با تاخیر فراوان اومد،ی مشکلی برام پیش اومده بود،و اینکه بگم مرسی ک لایک میکنین و فالو میکنین کامنت میزارین،این پارت رو بترکونین،میخوام ببینم قدرتون چقدره،من واقعا برا هرپهرت کلب زحمت میشکم،ولی متاسفانه کامنت و لایک ها خستگی منو در نمیکنه🙂این دور ببینم چیکار میکنین،راستی یکی اون تست داستان بهتری بنویسیم..... رو بترکونین،یکی هم اگه کامنت و لایک ها این بار قابل توجه باشه داستان راجب تهیونگ رو شروع میکنیم،و اینکه بریم شروع کنیم دیگه
اول بالا رو بخون😊🤍❤
_اره....ده روز دیگه بر میگردم.....ولی....خونه ی شما ک نمیشه بمونم،بچه ها برام خونه گرفتن،گفتن هتل نرم چون که کسی نمیدونه من ایرانمولی امشب میرم هتل چون،خونه فردا آماده س،ممنون، +آها....ولی،.....چرا خب....چرا پیش من نمیمونی، _چون اگه بخوام چند روز برم بگردم..... باید از امروز شروع کنم،در ضمن ب کمکت احتیاج دارم،ی سری متن های فارسی رو باید برام ترجمه کنی،میشه خواهش کنم همراهم بیای؟،ی نگا ب پدرش کرد،فهمیدم منظورش چیه،به پدرش گفتم،جونگ کوک:ببخشید میشه ا ت همراهم بیاد؟میخوام تو کارا کمک کنه؟،پدر:باشه،ولی فقط تا امشب، جونگ کوک:آاااااآ،اهااااا...ی نگاه ب ا،ت کردم سرم بردم نزدیک سرش و تو گوشش گفتم که برا امشب هم لباس بردار،امشبو خودم حل میکنم میرم تو ماشین تا بیای،ا،ت:اها باشه،،،از زبون ا،ت:جونگ کوک پاشد و رفت ب سمت بیرون منم رفتم سمت اتاق در اتاقو ک بستم هنگ کردم،جونگ کوک کجا،اینجا کجا،اصلا چیکار داره،چرا اول ک دیدم یکم دست و پاشو گم کرد،چرا گفت شب هم پیشش میمونم،من چ کاری باید براش انجام بدم،ولی جونگ کوک چرا اومده ایران؟،این همه کشور چرا ایرانو انتخاب کرده،یعنی اعضا خبر دارن،چطور بابام ب این راحتی اجازه داد،یعنی ب کوک راحت اجازه ورود ب ایران رو دادن؟،تو همین فکرا بودم،ک ب خودم اومدم ک منتظرمه،پس باید جمع میکردم،چندتا لباس برداشتم گذاشتم تو کیفم چنتا دفتر و خودکارو،گوشی و هدفونو و اینا.....رفتم بیرون بارون شدیدی گرفته بود،جلو در خونه ی ماشین خیلی خوشگل مشکی دیدم،وقتی دقت کردم کوک دست ب سینه چشماشو بسته بود گفتم شاید خواب باشه،با خودم گفتم ک ادای خانوم های محترم رو در بیارم و برم عقب بشینم و اول بزنم ب شیشه ک بیدار بشه،چیه همین جوری ی هویی برم بشینم تو ماشین(😐😂)بعد رفتم نزدیک در عقب و زدم ب شیشه کوک بیدار شد،در عقب خواستم باز کنم،که...،😐😑که در قفل بود حس کردم خیلی ضایع شدم،کوک اشاره کرد ب صندلی جلو،شیشه رو آورد پایین و گفت صندلی گرم کن رو برات روشن کردم بیا جلو بشین😂جلو بشینو با خنده گفت،نگاه تو آیینه ماشین کردم تا کپی موش آب کشیده شدم😂خودم هم خندم گرفت،جونگ کوک:نکنه میخوای تا فردا اونجا بمونی😂بیا داخل ماشین سرده،... رفتم نشستم،،،
تو مسیر:کوک ی اهنگ پلی کرد،آهنگ i need you رو پلی کرد اولش صداش کم بود،گفت،(جونگ کوک+ا،ت_)+میخوای برات بخونم؟ _واااااهه،اره حتما چرا که نه،+ی شرط داره _هم +اینکه یبار هم یجا ک من میگم برات بخونم _کجا؟ +کنسرتمون _شوخی خوبی بود،من چجوری برم کره اخه😂💔، +یعنی تو هیچ امیدی ب کره رفتن نداری؟ _معلومه که نه +خیلی حرف رو مخی بود ها،یکی از اعضای گروه بی تی اس،کنارت نشسته،مگهتو میدونستی همچین روزی میاد، _معلومه که نه، +خب از کجا میدونی نمیتونی بری کره؟، _خب اومدن عضوی از بی تی اس دست خودش بود، +اها ولی چون کره رفتن دست خودته نه، _خب من ی مانع ک ندارم کرونا،خانواده م،از کجا معلوم ب راحتی بتونم بلیط کنسرتو بگیرم، +چقد نا امید اهههههه، _بعضی وقتا حقیقت تلخه، +الان یچی بت میگما😐😂،چ ربطی داره، هیچی اصلا بیخیال اگه بعدا میای کنسرتم من هم الان برات بخونم، _متاسفانه کنسرت نمیتونم بیام،ولی چ ربطی داره،یعنی اگه بگم نمیام الان نمیخونی؟ +نه نمیخونم _چرا اون وقت؟ +چون من مجانی صدامو در اختیار کسی نمیزارم،میخوام بعدا بیای کنسرت ک پولشو بدی😌، _😂اهههه،خب من میتونم همین جا پولشو بدم ولی کره نمیتونم برم، +نه اینجا پول قبول نمیکنیم،فقط کنسرت کره، _یعنی نمیشه من منتظر بمونم شما بیاین ایران کنسرت بزارین یا مثلا کشوری مثل عربستان ک نزدیک تره؟ +نه شما فقططططط کره، _خب من نمیتونم برم کره،یعنی،...حالا...برام نمیخونین؟،(یهو زد تو فاز رسمی😂) +هم؟شوخی میکنم این بارو میخونم ولی اگه بخوای بعدا بپیچونی نیای کره آخرین باره ک برات میخونم، _خب نمیخوام بپیچونم ولی فکر نمیکنم بتونم برم کره،اههه اهنگ تموم شد😐، +بیا اینقدددررر لج بازی کردیم اهنگ تموم شد،الان ی اهنگ دیگه میزارم، _نه من آدم لج بازی نیستم، +اره جون خودت😂، _😐😂راستی مسیرو چطور بلدی؟ +وقتی خونتون بودم با مپ چک کردم
_اها... بعد اهنگ make it rightرو پلی کرد،و مقدار زیادی شو خوند،صداش فوق العادههههههههههههه بود🥺،بعد رسیدیم هتل،... +فقط لباساتو در بیار ب چمدونا کاری نداشته باش،من خودم چمدون اصلی رو میارم، _باشه،.... رفتیم بالا،اتاق حالت دو تیکه داشت، ی طرف ی تخت دو نفره و میز بود،اون طرف هم دوتا میز بود،و ی مبل دو نفره و دوتا ی نفره،کف خاکستری بود،و جونگ کوک گفت ب خواسته خودش کف اتاق چیزی نبود،هر دو تا اتاق پنجره های دلنواز و باحالی داشتن،که از پنجره ها شهر مشخص بود کلا اتاق باحال و خوشگلی بود،چون آسانسور نمیشد،از پله ها رفته بودیم بالا و سه طبقه ای بود ک بالا رفته بودیم،چون خسته شده بودم کوک گفت بشین رو تخت تا اروم شی،منم نشستم رو تخت،از زلان جونگ کوک، چمدون لباسام رو باز کردم،ی پیراهن آستین بلند مشکی راحت برداشتم ک بپوشم،جلو ا،ت پیراهنی ک تنم بودو در اوردم،یهو _آآآآآعععععع،اممممم،آقای جونگ کوک؟ برگشتم سمتش دستشو گزاشته بود جلو صورتش+هم؟جانم؟امممم چیزی شده؟ _آییییی،ما الان ایرانیما، +خب میدونم، چرا دستتو جلو صورتت گرفتی؟، _خب یهو پیراهنتونو در اوردین،جلو من اخه؟ +اههااا،ببخشید،همون لحظه سریع پیراهنی ک انتخاب کرده بودم پوشیدم،+تمام،دستت بردار،....ببخشید،اخه آرمی ها فکر نمیکنم با این قضیه مشکلی داشته باشن،تازه تو کنسرت و اجرا ها هم ک پیراهنمو میدادم بالا از سر هیجان کلی جیغ میزدن،یعنی ممکنه از سر هیجان نبوده باشه؟ _نه بابا،هیجان نداره،اونا هم از اوپاشون میترسیدن،مثل من،رفتم نزدیکش و گفتم.... +جانم؟مثل تو؟یعنی...... من بایستم؟ _هم؟چی؟نه چ ربطی داره؟ +اخه گفتی مثل تو میترسن،مثل توووو،،
_خب نه خب،منظورم کل بی تی اس هست،هرکدوم از اعضا ک همچین کاری میکنن آرمی ها میترسن؟،بهش نزدیک تر شدم...... +مطمئنی؟اما بار ها خود ارمی ها گفتن ک اینو دوست دارنا، _امممم چیزه،دیدی مثلا ی سری ها با اینکه از فیلم ترسناک میترسن باز هم میبینن؟چون یکم دوسش دارن؟،اونا اینجورین، رفتم عقب چون حس میکردم ترسیده،هر چند این حسو دوست داشتم+آآآااآآ،ولی حس میکنم فقط داری اینکه من بایستم رو..... پنهون میکنی، هیچی نگفت لبشو گاز گرفت سرشو انداخت پاینن و نفصشو بیرون داد،یکم بنظرم ظلم بود ک هم من دوسش دارم هم تا اینجا ک متوجه شده بودم اون منو دوست داشت ولی له هم نمیگفتیم،ولی یکم ک بهش فکر کردم شاید من زود نتیجه گرفتم،(استدلال اوردناش هم جذابه😐🤍:ی سری ها با اینکه از فیلم ترسناک میترسن،،باز هم میبینن،،،،چون یکم دوسش دارن😐✌🏼😂)،
+به هر حال بیخیال،شاید بایست نباشم،ولی جز خواننده های مورد علاقهتم(خدایاااا اعتماد ب نفسو برممممم،خدا:خب اون جونگ کوکه،دلش میخواد😐در ضمن نباید در مسائل شخصی بقیه دخالت کنی،مگه چیکارشی😑؟من:😐ببخشید)+درستع؟ _امممم....اره، +هیییمممم😊(خودشو شیرین میکنه🤍😂)اوکیه،فق بلند شو لباسا تو تو حموم یا تو اون یکی اتاقه عوض کن، _حموم بهتره،الان برمیگردم،..... رفت و لباساشو عوض کرد،ی پیراهن گشاد مشکی و شلوار مشکی گشاد و ی کلاه مشکی پوشید،دلم میخواست اذیتش کنم اما خیلی باهام خوب بود و بهم چیزی نمیگفت،ولی هرکاری هم میکردم ا،ت از بقیه برام جدا بود،یعنی بهش فکر میکردم از اذیت کردنش همون قدر لذت میبرم ک هیونگامو اذیت میکنم،گفتم هیونگام😐یادم باشه بعدا بهشون زنگ بزنم،وقتی اومد بیرون گفتم +اوووو،کامل مشکی؟ عالیههههه، _ممنون، +میخوای با این کارا دل منو بدزدی؟😃 _هم؟ نه بابا،چ ربطی داره،من عاشق زنگ مشکیم، +اوووووو خب دیگه بدتر، _چرا؟ +چون با هم تفاهم داریم، و یکم خندیدم ا،ت هم خندیدو _آاآآآ چرا همه چی رو. ب خودت میگیری داداش😂 +نه به خدا همچین آدمی نیستم😁فقط اذیت کردنت خیلی حس خوبی داره😂،در ضمن مگه من داداشتم؟ _😂 +میگماااا،مگه داداشتم؟ _خب معلومه ک نه،همین جوری گفتم، ی لحظه ذهنم مشغول شد نکنه واقعا منو جای برادرش حس می کنه؟😑 +میگما،نکنه ب من حس خواهر برادری داری؟ _نهههههههه😂ولی.....نکنه؟،آخخخ باز هل شدم سوتی دادم😐🤦🏻♂️، +امممم،،تصمیم گرفتم پر رو باشم😎،+اممم،خب ارع،کی گفته همیشه برادر و خواهر خوبه، _😂حرفی ندارم،فقط تو ایران معمولا ب هم میگن خواهر و برادر، +یعنی اینا هیچ وقت ممکن نیست عاشق هم بشن؟😐، _معلومه ک ممکنه،اتفاقا زیاد،ولی بعد باهم ازدواج میکنن، +یعنی ایران واقعا عجیبه😐، _چرا😂، +چون تنها جاییه که خواهر برادرا عاشق هم میشن،میگیری ک چی میگم😕😐؟، _😂😂😂😂😂وایییی خداااا،اره میدونم چی میگی😂😂، ا،ت زده بود زیر خنده،خندیدنش واقعا خیلییییی خوب و منهای این بهم خیلییی انرژی میداد،
منم خندم برد،با اینکه بین راه قهوه خورده بودم باز خیلییی خسته بودم و قهوه اصلااااا فایده نداشت،کتابایی ک نامجون برا ا،ت داده بودو از ماشین
دراورده بودمو ب ا،ت دادم،خودم رفتم رو تخت دراز کشیدم سرمو کردم تو گوشی،ا،ت هم رو همون میز کنار تخت نشسته بود،مشغول کتاب خوندن شد،منم به نامجون و تهیونگ پیام دادم و یکم حال بچه ها رو پرسیدم،تو حین چت کردن خوابم برد،اصلا نفهمیدم کی خوابم برده
....وقتی بیدار شدم،توجه هم ب میز جلب شد،ا،ت کتاب جلوش بود و داشت ب من نگاه میکرد و دستش زیر چونه ش بود، +ا،ت _هییی هاا،بله؟چیه؟ +😐اروم باش،خوبی؟ _منو نترسون نمیخواد بپرسی خوبم یا نه، +ترس؟چرا؟ _خب....رفته بودم تو فکر،یهو ترسوندیم😑، +یعنی واقعا این همه ترسو بودی و من نمیدونستم؟😐، _نه ترسو نیستم،.....چمیدونم شاید هم باشم، +😂اوکیه داداش،گرسنمه، _هم؟ +گرسنمه _خب؟ +دارم میگم گرسنمه😐، _خب من چیکار کنم😐،مگه فک کردی من واقعا داداشتم،یا دوست دخترتم😐،وقتی گفت دوست دخترت حس و حال خیلی عجیبی بهم دس داد،دلم میخواست باهاش کل کل کنم،اما بخاطر حسی ک اون لحظه بهم دست داد دیگه کلکل نکردم، +اآآآآآ،اره،درست میگی،ببخشید،ساعت چنده؟ _ده و نیم،راستی بابام زنگ زد،گفت میاد دنبالم ک منو بر گردونه، +زنگ بزن بگو نمیخواد گوشی بده باهاش صحبت کنم بمونی _باشه،،،زنگ زد گفت ک جونگ کوک کارت داره و گوشی رو داد ب من،بعد از سلام و اینا،...... (جونگ کوک+،بابای ا،ت×)+میگمممم.......امممم......نمیشه امشب ا،ت پیش من بمونه؟من خیلی خسته بودم و موقعی ک اومدم هتل ی راست خوابیدم و ب کارامون نرسیدیم،اگه میشه ا،ت بمونه؟.... ×شرمنده،ولی اون باید بیاد،خب نزدیک مراسم داییشه،همه سراغشو میگیرن،بعد از کلییییی اسرار،و کلییییی حرف زدن فکرکنم یه ۴۰ دیقه داشتم با باباش صحبت میکردم،اما راضی نشد(چیه فکر کردین پیشش میمونه😐😁)بعد گفتم ک خودم برش میگردونم،قط کردم ب ا،ت گفتم،+نشد ک بشه،لباساتو جمع کن میبرمت خونه،سر راه هم یچی بگیریم بخوریم گرسنمه، _باشه ولی یکم قیافه ش ناراحت شد......رفتیم نشستیم تو ماشین فهمیدم ا،ت هم گرسنه س،ی جا وایسادم خوراکی گیر اینا گرفتم،از ا،ت هم کلییی معذرت خواهی کردم ک گرسنشه،و من حواسم ب مهمونم نبوده،رسیدیم دم خونه شون، +هممم،فردا میبینمت، _باشه،خدافظ +خدافظ
رفت داخل،خواستم مطمئن شم ک حتما میره داخل،بعد حرکت کردم سمت هتل،الان دیگه خوابم نمیومد،کلی هم خوردنی گرفتم هم برا فردا هم برا شب خودم،تا نزدیکای صب بیدار بودم،زنگ زدم تصویری کلی با بچه ها گپ زدیم،ولی فقط گفتن ا،ت چطوره،دیگه اذیتم نکردن،بعدش ساعت ۴،۵ صب ب هم خوابم برد،ساعت ده نامجون زنگ زد بیدارم کرد،گفت برم خونه رو تحویل بگیرم،رفتم خونه رو تحویل گرفتم،وسایلم هم بردم تو خونه،بعد تعجب کردم ا،ت زنگ نزده گفتم کارم انجام بدم بعد بهش زنگ بزنم،با شوگا هماهنگ کردم ک اون نفری ک میخواست برا ساز بیاد همین الان بیوفته،رفتم دیدمشو یکم باهم حرف زدیم و اینا،قرار شد چند روز بعد باز برم ببینمش،حالا ک بیکار بودم باید زنگ میزدم سراغشو بگیرم جواب داد، +الو خوبی؟ _سلام،ممنون،شما خوبی؟، +ممنون،میگم کجایی؟ _من با مامان و دایی و زندایی م،و خواهرش اومدیم وسایل خونه داییم رو بزاریم، +اها،اوک،یعنی ب ما کمک نمیکنی دیگه، _ن این چ حرفیه،زنگ نزدم ک بیدار نشی،ولی پیام دادم ک اگر کاری داری بیام کمکت،جواب ندادی +آآآآآآ،ندیدم،اعلانات پیامای گوشیمو بستم،خوب کردی زنگ نزدی،دیشب تا دیر وقت بیدار بودم امروز هم تا دیر وقت خوابیدم، _اها،حالا کمک میخوای؟ +اممممم(داره با خودش فکر میکنه:کاری ندارم،ولی تا بیاد باهاش گپ بزنم،ببینم منو دوست داره یا نه،)+ممممم،زنگ زدم شوگا،کارمونو درست کردم،برا ی ساز باید با یکی صحبت میکردم همین ربع ساعت پیش تموم شد،چند روز دیگه باز میبینمش ک تو هم باید باشی،امروز یکم مشکل داشتم بعضی از حرفاشو نفهمیدم،میگم..... بیام دنبالت بیای پیشم،کال بگیریم با بچه ها یکم باهاشون حرف بزنیم،بعد یکم استراحت کنیم،بعد از ظهر هم بریم ی سر ب کتابخونه ها بزنیم؟برا نامجون؟ _امممم،میگم بهتر نیست شما بیای پیش ما ناهارو اینجا ی غذای ایرانی بخوريم،بعد بریم سراغ این کارا ک گفتی؟، +اووو،اسم غذا رو اوردی گشنم شد😂،باشه،میدونم آدم پررویی م ببخشید،بیام خونه خودتون،یا خونه داییت، _نه بابا این چ حرفیه پر رو کجا بود😂راحت باش،من ی آرمی م،اخلاقای شما رو ب خوبی میشناسم،برا ادرس هم الان برات میفرستمش، +😂باشه اوکیه،
رفتم لباسام عوض کردم مونده بودم چی بپوشم جلو خانواده ش،ب تهیونگ پیام دادم گفتم کمک میخوام گفت اوکیه هرچی پوشیدی عکس بگیر بفرست نظر میدم،ی پیراهن مشکی و ی شلوار شیش جیب مشکی پوشیدم،گفت خوبه بهت میاد،خوشگله،ولی خودم راضی نمیشدم،دوباره عوض کردم،ی پیراهن و شلوار خاکستری پوشیدم،عکس برا تهیونگ فرستادم،گفت اووو خیلی خوبه،اگه هوا سرد باشه ادمو تحریک میکنه ک بیاد بغلت،از این حرف خوشم اومد ولی باز هم نه،باز عوض کردم،این بار ی پیراهن چهار خونه سفید و مشکی و خاکستری پوشیدم،و ی کت چرم مانند هم روش،و ی کلاه هم گذاشتم سرم،عکس برا تهیونگ فرستادم،تهیونگ:جونگ کوک عالیه خیلی بهت میاد،جون خودم خیلی خوشتیپ شدی،اوکیه،ب جون خودت هیچ مشکلی نداره،تو پیامش حس میکردم داره میگه ول کن،ولی باز حس میکردم این لباس ممکنه اذیتم کنه،ی پیراهن مشکی آستین بلند و ی شلوار مشکی پوشیدم،اما تصمیم گرفتم کلاه نزارم،و فق ماسک بزنم،البته کلاه هم همراه خودم بردم،پیام ب تهیونگ دادم اوکیه،بعد عکس تیپ آخری رو براش فرستادم،گفتم این عالیه،تهیونگ:جونگ کوک ب جون خودت اگه الان فق برا ا،ت خوشحال نبودی و هیجان نداشتی باهات قهر میکردم هیچ،تازه بلاکت هم میکردم،این بار ا،ت ب دادت رسید،جونگ کوک:😁✌🏼بای،از تهیونگ خدافظی کردم،ا،ت هم مسیرو برام پیام کرده بود،از رو مپ رفتم،خونه ی باحالی بود در کل،در باز بود ولی گفتم جنتلمن بازی در بیارم در بزنم،در زدم گفتن بفرمایید،رفتم تو ک اما روز قبل با خانواده ش آشنا نشده بودم جز پدرش،بعد ا،ت رو دیدم ک رو مبل نشسته بودم،،بعد از سلام و اینا با خانوادش،رفتم کنارش نشستم +سلام،خوبی؟ _ممنون خودتون خوبین؟ ی نگا ب دور و اطرافم کردم، _ چی شده؟ +آآآآ؟هیچی،فقط داری با من صحبت میکنی؟ _ درسته، +پس چرا میگی خودتون خوبین؟ _برا احترام، +نمیخواد، باهام راحت باش، _باشه،خب خوبی؟ +ممنون،نشستم کنارش، _خب بزار معرفی کنم،مامانم، +بله خوشبختم مامان ا،ت:ممنون همچنین، _دایی آرمیا، +آرمیا؟کو؟ _نه...امممم،منظورم آرمی ها نیستن😂اسم داییم آرمیا هست، +آآآآ اهااااا😂ببخشید،خوشبختم،بلند شدم دست دادم دایی:همچنین😂، _زندایی آیناز،ایشون هم خواهرش نازنین، +اها،خوشبختم،خوشبختم، ...... دیگه بقیه رفتن سر کارشون
ا،ت سر مبل همچنان نشسته بود منم کنارش نشسته بودم، اروم ک بقیه نشنون +میگما، _هم؟ +ایشون دایی کوچیکته؟همونی ک گفتی باهاش خیلی خوبی؟ _اره همینه، +امممم،قبلا مثل اینکه گفته بودی داییت خیلی راضی ب این ازدواج نیس درسته؟ _اره،بخاطر پدرشه،زن دایی هم دختر دوست بابابزرگمه، +اهاااا اوک، _.... (اینجا یکم بلند تر حرف میزد ک بقیه بهشون شک نکنن)+میگم داییت چند سالشه؟ _بیست و هشت، +اهههه،هم سن مامان منه، نگاه کردم تا همه دارن بد جور نگام میکنن جز خود ا،ت ک منظورمو میدونست، رو ب بقیه گفتم +اههه،نه نه منظور بد نگیرین،من منظورم جین هست،دیگهمثل مامانمونه، همه گفتن اها و یکم خندیدن و مشغول کارشون شدن، نگاه ب ا،ت کردم ک بد جور خندش گرفته و خودشو ب زور داره نگه میداره، +چیه چیشده😐، _ببخشید😂😂،دست خودم نیس،خندم گرفته، +😂،اوکی راحت باش،......بعد از کلی حرف زدن با ا،ت ناهارو آوردن قرمه سبزی بود،ی عکس گرفتم همون لحظه برا جین فرستادم،نوشتم،نوش جونم😋، جین:این قرمه سبزی نیس؟😕، جونگ کوک:چرا دقیقا خودشه😋خیلی خوش مزه ست هیونگ، جین:منم میخوام😕، جونگ کوک:همون لحظه اسکرین پیاما رو برا جیمین فرستادم، گفتم برو پیش جین بشین یکم اذیتش کنیم، بعد تو چت با جین نوشتم،جونگ کوک:جیمین پیشته؟ جین:نه چطور، جین:اره اره همین الان اومد،من از اون غذا عه میخوام جونگ کوککککک😕😕، جونگ کوک:ب قول جیمین ب دَدی نامجون بگو برات بگیره😂، جین:تو باز شروع کردی؟😑،جین:ک حالا خودتو جیمین با هم میریزین رو هم و منو اذیت میکنین😑حتما نامجونو در جریان میزارم😑، جونگ کوک:😂😂منظورت دَدی نامجون منه دیگه؟😂😂، جین:خجالت بکش،ب جون خودم برا ا،ت میگم چ آدمی هستی😑،
جونگ کوک:اههه هیونگ،حالا اون قدرا هم آدم بدی نیستم ک😂😂، جین:کوفت😑،جونگ کوک:آخ دَدی نامجون کجایی سیم های جین اتصالی کرده😂، یهو دیدم آف شد،میدونستم با الان باهام قهره،یا مشغول کاریه،بعد از دو یه دیقه پیام از طرف جیمین اومد:ودف،جونگ کوککککک😂😂جین منو کشت😂😂😂،داشت منو میزد جونگ کوک:خوبت میکرد😂😂،جیمین:برات دارم فقط برگردی😂، جونگ کوک:😂😂،هیونگ فعلا سر سفره غذام بعد باهم حرف میزنیم،جیمین:باشه نوش جونت،خدافظ جونگ کوک:خدافظ،بعد شروع کردم ب غذا خوردن،خوشمزه بود ولی من کلی هله هوله خورده بودم زیاد نتونستم غذا بخورم،تشکر کردمو بلند شدم،و با ا،ت رفتیم بیرون
رفتیم تو خونه،خودم گفته بودم کل دکور مشکی باشه)🤤🖤✌🏼)ا،ت هم از خونه خوشش اومده بود،کال گرفتیم تا با بچه ها یکم حرف بزنیم،بعد از سلام و احوال پرسی..... جونگ کوک:نامجون بعد از ظهر میرم دنبال کتابایی ک گفته بودی،نامجون:اوک مرسی،شوگا:میگم جونگ کوک،هدیه های مارو ب ا،ت دادی؟ ا،ت:...... جونگ کوک:آآآآآآآآآآآ،یادم رفته بود ببخشید بهش میدمشون،ا،ت:هدیه ب چ مناسبت،تهیونگ:اینکه دوست بی تی اس هستی،ارمی هستی،دوست شوگا هستی،دوست جونگ کوک هستی،بی تی اس دوست داره،اخلاقت با ما خوبه،رفتار باحالی داری،ادم زرنگی هستی، همینا کافیه، ا،ت:😦درستع، جیمین:میگما خوشگلم، جونگ کوک:جیمیننننن شییییی، جیمین:چیههههه،خودش ک کاری نداره،خوشگلم،تهیونگ یکی زد ب پهلوی جیمین،تو گوش جیمین تهیونگ:وقتی میبینی کوک حساسه ولش کن،ی مدت فقط، جیمین:باشه باشه،غلط کردم اصن😑(😂)تهیونگ:افرین،حالا....چیکار داشتی؟، جیمین:هیچی یادم رف، تهیونگ:😐😂😂😂😂😂 نامجون:تو باز ی موضوع بی معنی برا خندیدن پیدا کردی؟😑بسه، تهیونگ:😂😂😂😂،......
خب این پارت هم تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد،لایک،و نظرتون رو هم دوست دارم بودنم😊راستی ی بار دیگهاون بالا رو بخون،❤🤍
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
35 لایک
عالییییییییییی بود گلم داستانت رو خیلی دوست دارم لطفا سریع تر بذار پارت های بعدی رو.
و بخاطر اینکه زحمت میکشی هم خسته نباشی!
عالی پارت بعدی را زودتر بزار🥺🥺💞💞💞👈👉
من هر پنج دقیقه یه بار میام چک کنم اومده یا نه😁💕
خب،امشب پارت بعد رو میزارم،ولی کی بررسی بشه رو نمیدونم،داستانی ک راجب تهیونگه،۵،۶ پارته،امشب پارت اول رو میزارم،😊🤍❤
😍😍😍
سلاااااام خوبیییییی💕
سللاااممم ممنون،خودت خوبی؟
عالی 👌👌
لطفا پارت بعدی رو بزار 😢 ❤
وای عالی بود😍🤩😍🤩😍🤩😍
بی صبرانه منتظر پارت بعدم😍🤩😍
عالی بود
فقط لطفا پارت بعد رو زودتر بزار
مرسیییییی عالیه💋💋💋💕💕💕
داستانت خیلی عالیییییییییی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار