استار⁦❤️⁩⁦❤️⁩مارکو 3

از چشم مارکو بودیم:پشت سرم رو که دیدم ترسیدم و فرار میکردم چون پیرزن مو باف رفته بود تو وجود استار و استار تسخیر کرده بود و هی دنبالم میومد با معجون لاغری دوست استار?

اون میگفت یا تو باید این معجون رو بخوری یا استار باید کشته شه خودت میدونی

من که ترسیده بودم عصای جادویی استار رو برداشتم و زدم به پیرزن اون هم همونموقعی که زدم گفت اینم میشه و ناپدید شد و تیر خورد به خود استار و استار خونی شد و افتاد من سریع استار رو برداشتم و رفتم دکتر به دکتر که نشون دادم دیدم سریع بستری کردنش و گفتن حالش بده و به یک کلیه احتیاج گروه خونیش هم کهo+ هست کسی هست

که من گفتم من میدم و بعد گفتش گروه خونیت چیه منم گفتم o+ که قبول کرد من بدم من رفتم تو اتاق استار نشستم و استار رو نوازش میکردم که شنیدم یکی داره میگه دکتر من به استار خون میدم الان هم آزمایش دادم بفرمایید اینم جواب گروه خونیم o+ هست دکتر هم قبول کرد آوردش تو اتاق. (اون کیه صداش که خیلی آشنا بود)

اون اومد و اون اون جکی?? بود

من به جکی گفتم چی میگه اون نباید اهدا کنه اون ازم پرسید چرا و منم گفته خب میدونی جکی من من عاشقتم فوق العاده و بعد داشتم که بهش نزدیک میشدم دکتره دهنش وا شده بود بعد جکی به دکتر گفت میشه ما رو تنها بگذارید دکتر هم گفت بله ادامه بدید ولی زود بعد که دکتر رفت من رفتم پیش جکی و گفتم بشین بعد اون گفت مارکو من به استار کلیه ام رو میدم چون اگر اتفاقی هم افتاد برام دیگه مهم نیست . من ازش پرسیدم چرا که اون گفت یادته گفتم شاید1 یا 2 دو ماه دیگر از اونجا برم اون دروغ بود

مارکو من تو رو خیلی دوست دارم اما من یه مریضی ای دارم که فقط میتونم تا 1 یا 2 ماه دیگه نفس بکشم پس اگه الان هم اتفاقی برام بیوفته مهم نیست چون الان یا اون موقع برام فرقی نمیکنه تو با استار هم شاد تری هم میتونی زندنگی کنی تازه من فهمیدم که استار تو خیلی دوست داره. جکی در حال گفتن بود که یهو غش کرد و من تا میتونستم زندگی کنم گریه کردم و ناله میزدم برای جکی??????

از چشم استار?

من که بیدار بودم و گوش میکردم داشت گریم میگرفت اما نباید احساسم رو بیرونی کنم و باید درونی گریه کنم????نتونستم و منم قطره قطره اشک ریختم و خیلی هم درد داشتم

دکتر اومد خیلی سعی کرد مارکو رو آروم کنه و بیرون کنه اون مارکو رو بیرون کرد و عمل رو انجام داد و منم یهو بیهووش شدم