بازگشت معحزه اسا

از زبان مرینت.

ادرین رفت بیرون و منم دلشوره گرفتم خیلی میترسیدم کخ بابایی ادرین.... ولی نذاشتم افکار منفی کنترلم کنن تو فکر بودم که بابای ادرین گفت خانم دوپن چنگ خوبید بعد به خودم اومدمو گفتم اره خوبم راستی اگه میشه منو مرینت صدا کنید بابای ادرینم گفت باشه دخترمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شکه شدم و بعد پدر ادرین گفت این لباسو میبینی این مال مادر ادرینه وقتس با هم داشتیم ازدواج میکردیم اینو براش طراحی کردم الان میخوام تو بعنوان عروسم اینو بپوشی من به منمن افتادمو گفتم به اومید خدا (قیافه مرینت?)

ادامه راوی

مرینت با ادرین میرنو یهو گابریل میبینع که احساسات مهو شدن یعد میرنو ادرین میگه مرینت من یه چیزی باید بهت بگم مرینتم حرفشو غطع میکنه میگه من اول میگم بعد ادرین میگه من گربه سیاهم مرینتم شکه میشه بعد میگه توکه عاشق لید باگی ادرین میگه اون از من خوشش نمیاد بعد مرینت میگه چرا اتفاقن خیلی دوست داره ادرین میپرسه تو از کجا میدونی؟؟؟ مرینتم میگع چون من دختر کفشدوزکیم ادرین میگه اما تو یه پسری رو دوست داشتی اون کی بود مرینت میگه تو بودی از روز اول که بدون چطر زیر بارون دیدمت عاسقت شدم تموم لکنتام تمومه دیدنای اتفاقی اصلا اتفاقی نبودن مرینت مصل گوجه قرمز شده بود

بعد ماریا با فیلکس مساد اونا مجبور میشن دیگه ادامه ندن ماریا مسگه من به عالیا با نینو زنگ میزنم بیان خونه ما ادرین میگه بابام اجازه نمیده مرینت میره با عالیا نینو هم یه مشکلی داره (نمیدونستم مشکلشو چی بگم) بعد تو خونه ماریا بودن که

از زبان مرینت

تو خونه ماری بودیم تنها تو اتاق ماری منو عالیا با ماری باهم من از ماریا سوال کردن که (جواب اونی که گفته بود مگه میشه ادم از عشق خودش دست بکشه) ماریا تو چطور با فیلیکس اشنا شدی ماریا میگه من فیلکسو دوست داشتم و فکر میکردم اونم منو دوست داره تا یه روز اونو درحال بوسیدن بهترین دوستم دیدم دلم شکست و از پسرا بدم اومد

ادامه با راوی

تست چطور بود