10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Aynaz انتشار: 4 سال پیش 25 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم از پارت ۱۸
از زبان سینان
صدای جیغ پلینو شنیدم سریع با اون کایالاما رفتیم اتاق رها وقتی درو باز کردیم روی زمین خون دیدیم من سریع گفتم نه یهو پادشاهشون گفت قدرت تمام شیاطین خنثی شده? و به تحتمال زیاد یک نفر تمام اونو داره این اتفاق فقط در ۳۰۰ سال پیش رخ داد که بتونیم شیطان وحشی رو شکست بدیم ایدا گفت این شیطان وحشی کی هست گفت برادر کوچک ترم که با استفاده از خون افراد قصر یک یک معحون بع نام نابودی مطلق میسازه و هرکسی بخورتش به طرز عجیبی وحشی میشه یهو کلودیا گفت رها خواب دیده بود و سریع گفت فاید سریع قدرتمونو بر گردونیم کلویی و پلین در خطرن یهو مشتم بز شد و یک اتیش عجیبی از دستام بیرون آمد ملکه گفت تو تو فرد بر گزیده ای گفتم کی من گفت تو باید با شیطان وحشی بجنگی یهو ......
از زبان پلین
یک هو یک مردی جلمون زاهر شد همون لحظه رها افتاد و من جیغ زدم ولی اون مرد سریع منو نگاه کرد و درد زیادی تو سرم احساس کردم یهو همه چیز برام سیاه شد وقتی که به هوش امدم تو یک اتاق بودم که سراسرش سیاه بود و بعد رها داشت سعی میکرد ازاد بکنه خودشو نمیتونست تا دید من به هوش امدم گفت پلین فرار کن فرار کن گفتم چجپری گفت زود فرار کن یهو اون مرد امد و گفت من شیطان وحشی هستم یا بهتره بگم عموی تو کلویی من دورو برمو نگاه کردم گفتم کسی که غیر منو رها اینحا نیس کلویی کیه؟ رها گفت منم. اسم اصلیم کلویی گفت ساکت شین و رفت طرف رها و مقداری از خون دستش رو ریخت تو یک ظرف و یک هو با خوندن یک ورد اونا به ماده ی ابی درست کرد و دادش به من رها با بی حالی گفت پلین نخور نخور که یهو صداش خیلی ضعیف شد و دیگه افتاد
از زبان رها
اون مردی که تو خواب دیدم جلومون زاهر شد من تو اون لحظه چون اینده رو دیده بودم قدرت کل موجودات رو گرفتم و به سینان دادم و بعد چشام سیاهی رفت وقتی بیدار شدم پلین همونجایی که قبلا دیده بودم بود اون مرد اومد گفت خوبه پرنسس به هوش امده گفتم تپ کی هستی گفت بزار خواهر ناتنیت بیدار بشه بعد و بعد من گفتم چرا اینکارارو میکنی گفت معلومه. فرمانروای جهان بشم گفتم این تو کارتونا? گفت ساکت شو ابلح و رفت منم سعی کردم فرار کنم و بعد پلینو نجات بدم اما پلین بیدار شد و من چشمام سیاهی رفت دیگه دنیا برام به پایان رسید????????????
از زبان سینان ?
وقتی تونستم قدرتمو کنترل کنم پلین امد همه خوشحال شدیم من تا خواستم برم پیشش کایا لاما گفت نه اون الان تو جلد خودش نیست نمیتونی کاری کنی و بعد شروع به زدن خرف های عجیب با یک زیون دیگه کرد و یهو پادشاه گفت اتیش به طرفش پرتاب کن منم کردم خیلی تلاش کردیم تاکه تونستیم اونو ببندیم از پادشاه پرسیدم چجوری میشه به حالت اول برگردونیمش ( بچه ها جوابش جوابیه که اون سنگ قوله به انا تو فروزن گفت)
دوس داری تا پارت چند ادامه بدم؟
نظر بزارید?
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
عزیزم اگه میبینی کسی دنبالت نمیکنه یا داستانت هیچ مرتبه انجام نشده به خاطر اینکه من خودم هم نمیتونستم نظر بدم اصلا بلد نبودم نظرهم بدم داستانت را تبلیغ کن مثل کسای دیگه تازه من توی تستم گفتم اسم تستت را هروقت تستچی تستم را منتشر کنه اسم داستانت را میبینی و بهشونم گفتم حمایتت کنه عزیز دلم تروخدا ادامه بده
یک ماهه نبودم یک نظرم نداشتم