10 اسلاید چند گزینه ای توسط: Negin انتشار: 4 سال پیش 109 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام من برگشتم با پارت ۲ داستان لطف نظر خودتون رو کامنت کنید و اینکه از قسمت بعدی داستان خیلی خیلی بهتر میشه
رنگ پریده ی سرسخت حمله را آغاز کرده بود. لشگر ملکه دایانا آمادگی مقابله را نداشتند و خیلی زود شکست خوردند. حالا تمامی کره ی زمین به دست رنگ پریده ی سرسخت افتاده بود! حکومت شکست خورده بود و ملکه دایانا به اسارت گرفته شده بود!!!!
آنها اونقدر ملکه دایانا رو زخمی کرده بودن که دیگر رمقی برایش باقی نمانده بود. رنگ پریده ی سرسخت تصمیم گرفته بود ۴ پرنسس کوچک را نیز به قتل برساند تا دیگر نسلی از دایانا بر روی کره ی زمین باقی نماند! دایانا با شنیدن این حرف نامه ای به معتمد ترین خدمتگذار خود یعنی ملدا نوشت و توی نامه به ملدا گفت که....
ملدا تو تو تمام مراحل زندگی ام کنارم بودی و من از تو خیلی سپاسگزارم. اما میدانی که دوران حکومت من به پایان رسیده و دنیا به دست رنگ پریده ی سرسخت افتاده است. من دیگر نمیتوانم بیشتر از این زنده بمانم. او میخواهد پرنسس های کوچولو ی من را به قتل برساند. لطفا مخفیانه آنها را نجات بده و به جای من از آنها مراقبت کن. آنها آخرین امید این سیاره هستند و هیچوقت نگذار دست رنگ پریده ی سرسخت به آنها برسد. آنها جانشینان من هستند.» و لحظاتی بعد دایانا در گذشت.
ملدا بعد از خواندن نامه ی دایانا ۴ پرنسس کوچک را برمیدارد و مخفیانه از قصر فرار میکند. به جایی ناشناخته درست وسط یک جنگل میرسد و تصمیم میگیرد پرنسس ها را مخفیانه و دور از چشم رنگ پریده ی سرسخت نگه دارد. تا آنها بتوانند دشمنان را شکست دهند و انتقام ملکه دایانا را بگیرند.
سال ها میگذرد و ۴ پرنسس کوچک همراه را با ملدا بزرگ میشوند. حالا دیگر آنها ۱۹ و ۲۰ ساله هستند:-) ولی همچنان رنگ پریده ی سرسخت بر زمین حکومت میکرد و مردمان را عذاب میداد. -«هیلدا،هلیا، رجینا، لیلیاندل! بیایید دیگر موقعش رسیده تا حقیقت را درباره ی کودکی و مادر خود ملکه دایانا بدانید.» پرنسس ها با نگاهی که پر از کنجکاوی و شگفتی است به همراه ملدا میروند. ملدا ادامه می دهد:«..
چندین سال پیش قبل از اینکه مادرتون ملکه دایانا فوت کند او تنها حکمران زمین بود. تنها فرمانروا روی زمین. اما رنگ پریده ی سرسخت ۵ سال بعد از تولد شما با کمک قبایل شمالی به قلمرو ما نفوذ میکند و باعث فروپاشی حکومت ما میشود. آنها مادر شما یعنی ملکه دایانا را به شدت شکنجه میکنند و بعد از آن هم تصمیم میگیرند شما را به قتل برسانند. ملکه با شنیدن این تصمیم به صورت مخفیانه به من نامه مینویسد. در نامه از من میخواهد تا شما را بردارم و از قصر فرار کرده و شما را دور از دسترس رنگ پریده ی سر سخت نگه دارم. و مدتی بعد از نوشتن آن نامه از دنیا رفت. اما امروز من شما را به دلیل خواصی فرا خواندم. ملکه دایانا قبل از مرگش این وصیت نامه را به همراه آن نامه به دست من رساند. روی پاکت وصیت نامه نوشته شده بود این را زمانی به شما بدهم که همگی از ۱۹ سال گذشته باشید و ....
همگی از ۱۹ سال گذشته باشید و این وصیت نامه را با هم و در کنار هم بخوانید.» -«اما برای چی؟برای چی باید این وصیت نامه رو باهم بخوانیم؟ واینکه تو میدانی که در این چه به ما گفته است؟» رجینا بود. او این سوال را پرسید. ملدا جواب داد:«خودم هم بسیار کنجکاوم. اما اجازه این کار را ندارم. وصیت نامه را در اتاق دیگری بخوانید و به تک تک کار هایی که مادرتان گفته است عمل کنید. من دیگر برای جمع کردن توت وحشی به جنگل میروم. و خیلی زود باز خواهم گشت. مواظب خودتان باشید.» ملدا این را گفت و راهی جنگل شد. ۴ پرنسس هم با چشمانی کنجکاو برای اینکه وصیت نامه را بخوانند و خوشحال از اینکه مادرشان با آنها سخن گفته است، وصیت نامه را باز کردند...
سلام و درود بر دختران سرزمینم. امیدوارم سالم و در کنار یکدیگر باشید زیرا ماموریتی برای دختران گل تر از گلم دارم. هلیا گفت:«ماموریت؟ چه ماموریتی؟» ادامه وصیت نامه: میدانم که خیلی زود از پیشتان رفته ام. مرا ببخشید. دنیا به دست رنگ پریده ی سرسخت افتاده است. دیگر کسی قادر به شکست دادن او نیست. برای همین میخواهم قبل از خواندن ادامه ی این وصیت نامه به جایی بروید. محلی که لبریز از خاطرات است. خاطرات منجمد...
لیلیاندل گفت:«خاطرات منجمد؟ امممم هیلدا یادت میاید خاله ملدا همیشه درباره ی آب میگفت که دارای خاطرات زیادی است و مثل زندگی میماند؟ و گفته منجمد که احتمالا به آب یخ زده اشاره میکند.و اگر اینگونه باشد منظور سرنخ حتما..... رودخانه ی یخ زده ی شمالی است! من همیشه برای اسکی و برف بازی به آنجا میرفتم. قبل از اینکه مادر فوت کند. بیایید برویم عجله کنید!!» خواهر ها هم با تایید کردن حرف لیلیاندل راهی رودخانه ی شمالی شدند. زمانی که به آنجا رسیدند چیز عجیبی دیدند. این مشکل همیشه گی شان بود. وجود نداشتن فصل ها....
از زمانی که ملکه دایانا، مادر طبیعت توسط رنگ پریده ی سر سخت به قتل رسید، دیگر کسی شکوفه های بهاری، گرمای لذت بخش تابستان ، برگ های خشک شده ی پاییز یا حتی سرما ی زمستان را کسی ندیده است. همیشه هوا غبار آلود و کسل کننده است. همیشه! آنها به جایی رسیدند که قبلا به آنجا میگفتند رودخانه ی یخ زده اما دیگر رودخانه ی یخ زده ای در کار نبود. تصمیم گرفتند ادامه ی وصیت نامه را بخوانند: زمانی که به آنجا رسیدید به دنبال درخت سنگی بگردید در زیر آن باید چیزی بیابید وقتی آن را ببینید خواهی فهمید راز طبیعت را.... خب این قسمت تموم شد. امیدوارم لذت برده باشید. لطفا نظرتون رو کامنت کنید ممنون میشم.:-):-) و منتظر قسمت بعدی باشید.
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
واو😍
😍🥰🥰
? زیبا بود ...
??
خیلی قشنگ و عالی بود
خواهش میکنم?