
اینم پارت دهم. امیدوارم لذت ببرید. و اینکه من پارت یازده به بع رو ننوشتم پس ایده هاتون رو برام ارسال کنید و بگید تا چند پارت داستانو ادامه بدم. با تشکر?
از زبان لیدی باگ: آهن سرد رو دور دستام حس میکردم. دستام با زنجیر به نرده بسته شده بود. سرمو گرفتم و مالیدم خیلی درد میکرد. پوستر بازی های رایانه ای رو دیدم. و بعدش سرمو برگردوندم و کت بلانکو دیدم. کت بلانک: بیدار شدی؟ زود بیدار شدی. لیدی باگ: چرا اومدیم اینجا؟ کت بلانک: چون اینجا جاییه که همه چیز شروع میشه و من خود واقعیمو پیدا میکنم.
لیدی باگ: کت، خواهش میکنم برگرد. مرینت اونکارو از قصد نکرد فقط برای کار رفته بودن اونجا. یویوی منو تو دستش چرخوند. لیدی باگ: کت نوار .خودت شو. کت بلانک: چرا هنوز فکر میکنی کت نوارم؟ اون مرده .نمیفهمی؟ تازه من از اولش اشتباه کرده بود . قدرت من تخریبه برای خرابی و بدیه... نه یه قهرمان بودن. لیدی باگ: اره ولی قبلش تو با همین قدرتت خوب بودی.شرورا رو شکست میدادیم با همین قدرت تخریب تو.
کت بلانک یکم فکر کرد. راست میگفت. شاید قدرتش برای بدی بود اما اون برای خوبی و قهرمان بودن ازش استفاده کرده بود. هاکماث رشته افکارشو پاره کرد و گفت: زودباش الان اونجایی که میخوای هستی گوشواره ها.معامله مون رو یادت نره? اما کت بلانک اهمیت نداد . انگار دیگه علاقه ای به این کارا و انتقام جویی نداره. لیدی باگ بلند شد و گفت: کت نوار ... میدونم هنوز خودتی... تو نمیتونی عوض شی.... منم تو رو اونطوری دوست دارم.
هاکماث مشتاشو محکم تر کرد سر کت تیر کشید افتاد زمین و سرشو گرفت. لیدی باگ: کت? هاکماث تا حالا انقد به چیزی که میخواست نزدیک نبود..نباید شکست میخورد. هاکماث: بکشش کت بلانک ،الان. جادوشو قوی تر کرد سر کت دوباره تیر کشید. کت خواست جلوشو بگیره اما نتونست . حس عصبانیت بازم بوجود اومد. یویو از دست کت افتاد. بلند شد. اومد جلو و از گردن لیدی باگ گرفت و کوبیدش به نرده ها. درد بدی توی ستون فقرات لیدی باگ پیچید. نفسش بند اومد و نتونست نفس بکشه.
هاکماث : اون مسئول همه اینکاراس نباید زنده باشه? از کتکلیزمت استفاده کن. کت: نه هاکماث مشتاشو محکم تر کرد و دوباره حرفشو تکرار کرد. کت دستشو برد بالا و داد زد : کتکلیزم لیدی باگ به چشمای کت نگاه کرد هم خوبی بود هم بدی.انگار میخواست هر دوتاش باشه. ولی بدیش داشت زیاد میشد.
لیدی باگ: باشه. پس این ماجرا تموم شده. دستاشو باز کرد و چشماشو بست و گفت: متاسفم خداحافظ کت نوار. هاکماث: یالا کت بلانک دستشو تا نزدیک لیدی باگ برد اما چشمش به پوستر بازی های رایانه ای افتاد. اگه اون میمرد دیگه نمیتونست با کسی بره مسابقه.دستشو نگه داشت و سمت خودش چرخوند. لیدی باگ: کت نوار...نههههههه?
هاکماث: چیکار میکنی؟ کت: میخوام از شر تو خلاص بشم کت بلانک دستشو رو پهلوش دنبال استاف کشید و بالاخره به استاف زد. استاف و پهلو کت به رنگ اصلی خودش برگشت. بعد با آخرین توانش دستای لیدی باگ رو باز کرد و گفت: برو..بگیرش....بانوی من.
لیدی باگ دوید و یویوش رو از رو زمین برداشت و شرارت رو خنثی کرد. یه حاله سیاه با رگه های بنفش هم دور گربه سیاه پیچید و اون دوباره کت نوار شد ولی خب زخمی بود. وقتی کت نوار شد از درد پهلوش به خودش لرزید و روی زمین افتاد. لیدی باگ: لاکی چارم. و یه کلید افتاد تو دستش دور و برشو نگاه کرد و گفت: یالا!
و یکدفعه جعبه کمک های اولیه رو دید. زود گفت: آها و زود در حعبه رو باز کرد و موارد لازم برای پانسمانو برداشت. لیدی باگ: کت نوار ؟ میتونی بلند شی؟ باید زخمتو ببندم. لیدی باگ به کت کمک کرد بلند شه کت : اخ? لیدی باگ: متاسفم واقعا متاسفم همش تقصیر من بود کت: نه من واقعا بابت بازوت متاسفم حالت خوبه؟ لیدی باگ: من خوبم .تو خوبی؟ کت: آره لیدی باگ: من احمق ترین ادم جهانم. کت: نه . این حرفو نزن تو دانا ترین و بهترین و زیبا ترین لیدیه جهانی?
لیدی باگ سر کتو میبینه که به طرفش میاد. همون موقع آلیا هم از در مدرسه میاد تو اما لیدی باگ و کت نوار اونو نمیبینن. اونا همدیگرو میبوسن و آلیا هم ازشون فیلم و عکس میگیره و میزاره تو وبلاگش. بعدش بدون اینکه متوجه بشن اروم اروم از مدرسه بیرون میره و زنگ میزنه به مرینت. اما مرینت چون لیدی باگه جواب نمیده. بخاطر همین هم میره خونشون اما اون خونه هم نبوده.گوشیش هم جا گذاشته تو خونه. مادرش میگه به من گفت رفته مدرسه. و همه نگران مرینت میشن.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام سازنده تست هستم پارت آخر قسمت یازده نیست اما من تا سه روز به علت تعمیرات اینترنت نمیتونم پارت بزارم . اما بعد سه روز حتما پارت دوازده و سیزده رو طولانی قرار میدم.
خیلی زیاد شد همین بعدی تموم کن
نو تا پارت 100 ادامه بده واقعا با استعدادی .
عالی بود