? تابستان متفاوت ۱

سلام دوستان راستش تصمیم گرفتم داستان بنویسم امیدوارم خوشتون بیاد ❤ فقط اونا که تو گزینه هاش مثلا * داره اولش وقتی میرین سوال بعد هم دنبال اون علامت بگردین و مربوطتشو بخونین که گیج نشین ? موفق باشید ?

خداروشکر تابستون شد درسای ما هم تموم شد . اگه بدونین چه لذتی داره درس نخوندن ... خب برای این بخش باید خودمو معرفی کنم . من سوفیا هستم و حدودای چهارده سالمه ... از درس متنفرم ولی به شاعری و شعر علاقه دارم . یه داداش به اسم ادوارد دارم که حدودای ده سالشه . با مامان و بابام . زندگی ساده و خوبی داریم البته بهتره بگم داشتیم ... آماده این شروع کنیم ؟

مادر : سوفیا امروز میریم دریا . آماده باش . سوفیا : باشه آمادم . خلاصه میرسین به دریا . سوفیا و ادوارد میرن قدم بزنن که یک زن جلوشون سبز میشه و میگه لطفا با من بیاین ! چی میگین ؟

* : خوبه ... دنبالم بیا . @ : یعنی چی نمیام کارم واجبه و بعد یهو دوتاتونو بغلش میگیره و خودش میبره . ∆ اسم من لیا هست چیزی نیست بیا . ∆ * @ : خلاصه با لیا که شما رو برد اونجا میرین و میرسین به یک اتاق بزرگ و قشنگ . لیا : ببینین یه مدت باید پیش ما باشین . سوفیا و ادوارد میگن باشه ولی خب از ترس بود ...

لیا : ببینین بچه ها . ما یه مدت زیر نظرتون داشتیم . اسم تو سوفیاست و اسم توهم ادوارده . درسته ؟ ادوارد : ب ... ب .. بل .. بله . لیا : لازم نیست بترسین ! اصلا چیزی نیست . بیاین یکی از این لباسارو بپوشین تا توضیح بدم چه خبره . چی میپوشی به عنوان سوفیا ؟

ادوارد : چرا چیزی نمیگی !؟ چرا ما رو کشوندی اینجا ؟! د حرف بزن دیگه ! لیا : آروم باش بابا مگه چی شده غیرتی میشی . لازم نیست بترسی . ببین ما اینجا خوش آشام ها رو جمع میکنیم !

اگه گزینه با سوفیا رفتنو انتخاب کردین : با دست هلتون میده طرف خودش و میگه : وایسا بعدا میفهمی چه خوبه ! اگرم نه که : بله با حقیقت رو به رو شین !

سوفیا : الان دقیقا باهامون چیکار داری ؟ لیا دست هاشو توی جیب هاش میذاره و به صندلی تکیه میده . بعد یک دقیقه ای میگه : شما چون به عنوان انسان بزرگ شدین باید از خون یکی از ما بنوشید تا خون آشام بشید . سوفیا : ایییییط حالمون بد نشه ! لیا : خخخخ نه متوجه نمیشین . ببینین خون آشام شدن خیلییی کیف میده . حله ؟ همکاری میکنین ؟ ادوارد : باااشششههه . حله

شب لیا دستتو میگیره و میبره به یک مهمونی بزرگ . همه با دندون های نیشی با حیرت به قیافه سوفیا و ادوارد نگاه میکنن . یک نفر از دور یک کاسه خون میاره جلو . شما میخواین اونو بنوشین که از دور دختری زیبا داد میزنه : ننننههههههه.

تست خوب بود ؟

ادامشو بذارم ؟