خب دیگه سلام پارت آخره و یه غم خاصی تو وجودمه 😟 ، به نظرتون یه پایان غمگین تو راهه یا یه پایان بازه آب دوغ خیاری ؟ کدوم یک ؟ و اینکه دارم یه داستان جدید هم مینویسم که فعلا توی تستچی نمیزارمش بعد از پایان این پارت توی نتیجه اطلاعات بیشتری میدم از داستان جدیده 😊
یه دفعه همون موقع اولیور و مارگارت وارد سالن شدن ، در حالی که داشتم نفس نفس میزدم گفتم : بهتره تسلیم ....... بشی جاناتان . اولیور که داشت با تعجب نگاهمون میکرد گفت : الان اینجا چه خبره ؟ جاناتان که توان بدنیش از من بیشتر بود یه لگد زد به ساق پام من هم تعادلم رو از دست دادم و روی زمین افتادم ، جاناتان شمشیرم رو با پاش هل داد اون طرف و من رو بلند کرد و شمشیرش رو گذاشت زیر گردنم و خطاب به ایزابل و اولیور و مارگارت گفت : اگه جون ولیعهدتون براتون مهمه ، بهتره بزارید من برم . اولیور و مارگارت با نگاه های پرسشی بهم نگاه کردن که ایزابل شمشیرش رو به گردن نیکولاس نزدیک تر کرد و گفت : اگه اتفاقی برای الک بیفته ، این زنده نمیمونه . جاناتان پوزخند زد و گفت : بمیره هم برام مهم نیست اون یه مزدوره ، باز هم مزدور میتونم اجیر کنم . ایزابل هم پوزخند زد و گفت : مطمئنم این مزدور بی مصرفت یه سری اطلاعات به درد بخور برام داره ، به نظرت چجوری شکنجه اش کنم که اطلاعات رو از زیر زبونش بکشم بیرون ؟ در حالی که به سرفه کردن افتاده بودم گفتم : جاناتان...... خودت هم میدونی....... که نمیتونی فرار کنی ، پس........ تسلیم شو . جاناتان بی توجه به حرف من به ایزابل نگاه کرد و گفت : مگه پادزهر الک رو نمیخوای ؟ پس نیکولاس رو ول کن بره . ایزابل با تعحب نگاش کرد که جاناتان گفت : چشم و گوشام همه جان حتی فرا تر از مرز های کارتیا ، قرمزی . ایزابل اخم کرد و گفت : اون اسم رو ....... . جمله اش رو نصفه کاره گذاشت و با جدیت گفت : منو چی فرض کردی ؟ انقدری که تو فکر میکنی احمق نیستم ، در ضمن اگه اینو میخوای الک رو ول میکنی ، پادزهرش هم میدی بهمون فهمیدی گلابی ؟؟ . همون موقع متوجه علامت ایزابل شدم ، ادای سرفه کردن رو در آوردم و بعد یه دفعه مچ دست جاناتان رو گرفتم و پیچوندمش بعد سرم رو آوردم پایین ، همون موقع ایزابل شمشیرش رو برام انداخت و من هم شمشیرش رو روی هوا گرفتم و به طرف جاناتان گرفتمش و گفتم : دیگه بازی تمومه . ( علامتی که بینشون الان رد و بدل شد کلمه گلابی بود چون ایزابل فقط به الک میگه گلابی 😂 )
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
اصلا انتظار نداشتم اینجوری تموم بشه🥲
من یه آدم پر سوپرایزم 😂😎✌
مشخصه😂👍
😂🌸
Unknown
| 6 روز پیش
من یه چیزی میدونم که میگم جاناتان مظلومه 😊
ای خدا باز این نویسنده چه نقشه ای تو سرش داره😐
فکر کنم قراره خون دماغ شیم😶
شاید کی میدونه 😌
سلام خوبی
تو تست خودم نمیتونستم بگم اومدم اینجا بگم
ممنون که تولدمو تبریک گفتی☺
سلام 🙋
ممنونم تو خوبی ؟
فدای سرت 🌸
خواهش میکنم 🌸🌸🌸
واااااااای 💛
قشنگترین داستانی بود که تا حالا خوندم.
استعدادت تو داستان نویسی عالیه
حتما ادامش بده، من که خیلی منتظر پارت بعدی هستم
هر قسمتش پر از هیجانه، خب هر چی بگم بازم کمه 😊
سلام 🙋
ممنونم نظر لطفته 🌸
چشم حتما فقط بعد امتحانا اگه زنده موندم 😊
مرسی که خوندی و نظر دادی 🙏🌸
عالی بود پارت بعدی هم زود بذار 💐💐💐
به تست های منم سر بزن 💐💐
سلام 🙋
مرسی که خوندی و نظر دادی 🙏🌸
چشم اما طول میکشه 😣
چشم حتما البته اگه وقت کردم .
آره به خاطر امتحان ها گذاشتن داستان ها یکم طول میکشه 💐
بله دقیقا 🌸
پوفففف😗بابا بی خیال امتحان حضوری هم باشه یه راهی برای تقلب هست😐داستان عالی😄من از اولش هم از این یارو جاناتان متنفر بودم😑
خب این وسط چندتا مشکل پیش میاد ، نهایت تقلبی که من کردم زیر چشمی نگاه کردن به برگه بغلی ام بوده بعد الان هم زمان مناسبی برای کسب تجربه در زمینه ی تقلب کردن نیست پس عین یک دانش آموز خوب بشینم درس بخونم بهتره 😊
مرسی که خوندی و نظر دادی 🙏🌸
جاناتان هم گناه داره 😢 ( چه نویسنده دلسوزی هستم 😊 )
اون خائن کجاش خوبه که دلت براش بسوزه؟من ترجیح میدم همین الان شخصا برم بکشمش😑😑
من یه چیزی میدونم که میگم جاناتان مظلومه 😊
یا خدا باز میخوای چیکار کنی؟
بماند که چه فکری زده به سرم 😊
یاخدا
توکلا عادت داری ذهن آدمو مشغول کنی نه؟😑😂
آره دقیقا 😂😂😂
چه عجیب غریب تموم شد/:
وای خدا فصل دوم رو زود بزتر من خیلی هیجان دارممممممم😭😂😂
میگم دقیقا کیا از نقشه الک با خبر بودن؟
وای استعداد مارگارت داره تو بازیگری حیف میشه😐😂
اصن خیلی باحال بود این پارت
امیدوارم فصل بعدی هم همین طور جذاب باشه فقط یه کاری کن خون دماغ شیم!
اها راستی کلاس چندمی؟
یه حسی بهم میگه نهمی اخه تو کامنتا گفتی امتحانا حضوریه حالا شایدم نباشی(انقد ذوق دارم که نشستم همه کامنتاتو خودم:/)
خب دیگه همین به پایان میرسد دفتر حکایت همچنان باقیست🙌😊(منظورم چرت و پرت هامن:/)
سلام 🙋
😅😊
بعد امتحانات خرداد البته اگه زنده موندم 😊😑
دقیقا اولیور ، ایزابل ، مارگارت و ویلیام همینا 😊
مرسی نظر لطفته 🙏🌸
به نظر خودم فصل بعد هیجان انگیز تره 😊😊😊 حالا یه سوال یعنی چی خون دماغ شیم ؟!
نهمی هستم 😊😑
بله درسته نهم هستم با امتحانات حضوری 😊😑
😂😂
مرسی که خوندی و نظر دادی ( این دفعه یادم نرفت 😜😂 )
منظورم اینه که از شدت حیجان و تعجب خون دماغ شیم(ینی همون حیجان زده شیم)
هیعی امتحان حضوری😢 منم نهمم درکت میکنم هم دردیم😐✋
به خاطر همین امتحانا یه سال افتادم اَه😤
خب خوبه یادت نرفت افرین😂
ای بابا چقد فک زدم خدا اخه چرا من همیشه باید کامنت چهار صفحه ای بدم😐
ینی دست خودم نیست ها خود به خود کامنتام طولانی میشه😐
خب دیگخ خیلی زر زدم منتظر فصل بعد هستم حتی اگه یه سال دیگه بنویسی🙌☺
من بدبختم مثل شما دو نفر امتحانام حضوریه منتها من شیشمم شما دوتا نهمین من و داداشم هر دو امتحان حضوری داریم ولی اِین خیالمون هم نیست خواهرم که هفتمه داره خودشو میکشه برای امتحانات آنلاین 🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️
من شیشمم داداشم بدبخت دوازدهمه کنکور داره ولی براش مهم نیست و ایشالا همه مان زنده میمانیم از دست امتحانات حضوری (خدایا خودت به دادمون برس 😭توی امتحان گند بزنم عجلم فرا میرسه 😭که اونم مامان و خواهرمن 😭)
عه ششمی؟منم ششمم وهمین امشبم امتحان مطالعات دارم واصلا هم برام مهم نیست😂😂😂😂
آقا تبریک میگم همه هم دردیم 😊
حالا ایشالا هممون بدیم امتحانا رو قبول بشیم تموم شن برن ، پروردگارا ما را از عذاب امتحان برهان ( آثار زیاد درس خوندنه 😂 )
هعی خدا عاشق این داستانت شدم از آخرم که تموم شد😭😭
چییییییییییییی؟بعد امتحانای خرداااااااااااااد؟؟؟؟؟نهههههههههههههه😭😭😭😭😭😭
من تاکی صبر کنم امتحانا تموم شننننن😭😭😭😭😭😭😭😭
سلام 🙋
آره دیگه بعد امتحانات خرداد فکر کنم حدودای 24 خرداد یا بیشتر تموم بشه امتحاناتم البته هنوز برنامه ندادن 😑😑😑😑😑😑
مرسی که خوندی و نظر دادی 🙏🌸
چرااااا تموممم شدددد😢😢😢ولی فصل دو داره دیگه؟ چرا من گیر دادن به داشتن فصل دو و سه😐😐😐
سلام 🙋
مرسی که خوندی و نظر دادی 🙏🌸
بله فصل دو داره 😊
😅😅😅😅
خب عالی و محشر💐🤟🏻
میدونی در مورد پایان غمگین یا آبدوغ خیاری باید بگم که آبدوغ خیاری رو قبول دارم ک خیلیا پایانبندی شون مناسب نیست و همیشه دو کارکتر اصلی باهم ازدواج میکنن ولی...
همیشه پایان غمگینم نمیتونه یه داستانو کامل کنه بنظرم پایان بستگی ب طول داستان داره ولی بشخصه دوست دارم چیزی رو ک میخونم اونقدر تحت تاثیرم قرار بده که اشکم در بیاد ن یه پایان غمگین به قول شما آبدوغ خیاری😂🤝
راسی منم هر روز ی ایده هایی تو سرم میان ولی کی حس نوشتنو داره😂🤝
به هر حال عالی بود منتظر فصل دوم🥳🌺
سلام 🙋
مرسی که خوندی و نظر دادی 🙏🌸
منظورم کلا این نبود که داستان ها کلا یا غمگین تموم میشهن یا آب دوغ خیاری ، دو نوع پایانی که همون لحظه به ذهنم رسید نوشتم همین .
ولی کاملا با حرفات موافقم 👌👌👌
چه خوب 🌸 ، من ایده میاد یادم میره ، یا از خوابام الهام میگیرم اما خوابام هم یادم میره فقط یکم ازشون رو یادم میمونه 😑😑😑😑😑😑
مرسی نظر لطفته 🌸🙏