شاید قراره بازم بنویسم شایدم نه ولی فعلا این پارت و داشته باشین♡ پارت اول:
خم شدم تا بند کفشم رو ببندم که موهای چتری مشکیِ پر کلاغیم جلوی چشمامو گرفت لبخندی زدم و با یک حرکت سرپا وایستادم و دستم رو توی جیبم کردم و همون همیشگی رو از جیبم دراوردم! سیگاری روشن کردم و روی لبم گذاشتم و شروع کردم به قدم برداشتن قدم های آروم و کوچیک...
کوله پشتی روی شونمو جا به جا کردم و با اخم به تابلوی بزرگ بالای در چشم دوختم، سرمو انداختم پایین و لحظه ای مکث و بعد وارد اون ساختمون شدم، باد خنک کولر لرزه به بدنم انداخته بود دکمه های پالتوی مشکی رنگم رو بستم و به راهم ادامه دادم همه جا میشه گفت ساکت بود که صدای محکم و گوش خراش کفشی که با توجه به صداش پاشنه بلند بود، توی گوشم پیچید روی نوک پا چرخیدم و با نگاهی ساده به سر تا پای اون دختر نگاهی انداختم..موهای بلوند، رژ آلبالویی رنگ، پیرهن مشکی جذب و کت زرشکی که روی اون پوشیده بود نگاهم به کفشاش افتاد و لبخندی گوشه لبم نشست درست حدس زدی دختر، پاشنه بلنده کفشاش!
ظاهرش شبیه کسی که به مهمونی اومده بود میخورد تا یه کارمند! آدامس صورتی رنگش رو باد کرد و با صدایی نازک گفت : سلام کاری دارین؟ + نگاهم رو از کفشاش گرفتم و به چشماش دوختم و با لحنی خشک گفتم : با..رئیست میخوام صحبت کنم! چشم غره ای بهم رفت و با صدایی نازک تر که درست شبیه به جیغ بود گفت : رئیس وقت نداره! +پوزخندی زدم و از کنارش رد شدم بوی ادکلنی شیرین رو یک لحظه حس کردم متنفرم از این بو! با قدم های تند دنبالم میومد اما من باید می دیدمش!
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
39 لایک
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
به کتابچه ی لونا نیز سر بزنید! 🧚♀️
داستانم / کتابچه ام :دخترک گمشده! 🌙
تستت عالی بود🦚
بک میدم خیلی سریع🔮
ادمین جونم ناراحت شدی بپاک 🐞
تست هام لایک شه تست هاتون لایک میشه 🌹
به تست هام سر بزنین🌏
اگر خواستین بهتون امتیاز میدم (ادمین جون ناراحت نشو از حرفم برای جبران لطف هست )😘☺️
ادمین فرشته میشه پین بشه^_^🥺
تا شب 500 تایی بشم؟🔮
این داستانت رو ادامه میدی ؟
مالفوی هدی نیست ؟
ممکنه ادامه بدم و نه مالفوی هدی نیستش و ربطی به هری پاتر نداره🩵
هعی...
اما جوری که شروعش کردی خوبه بازم می خونم .
ولی لطفا بعد این رمان یه داستان جنجالی دیگه از مالفوی بزار 😍
اگه داستان دیگه ای بود حتما قشنگم🩵🦋
شاید پارت بعد در بررسی...
رفتم همه ی رمان هات رو خوندم و واقعا همشون عالی بودن .
از سبکت خوشم میاد ولی بعضی هاش رو واقعا تلخ تموم می کنی 😅 ولی بازم دوست دارم ❤
مثلا اون رمانه که دختره لال بود و تام ریدل بهش کمک کرد رو خیلی خیلی دوست داشتم و هر وقت به آخرین اسلایدش فکر میکنم بغض می کنم 😅😅😢
واییی مرسییی زیبا🥹🩷یکی از داستانایی ک خودمم دوسش دارم اتفاقا همونه🦋🩵ای جانم🥲
والا که وقتی تمومش کردم به پهنای صورت اشک میریختم 😂😂😂😂
الهیی
پارت بعدد؟؟
امیدوارم داشته باشه🌱
شخصیت اصلی هم اسم منه 🥹🥹
آرههه🥹💜
🥹🩶
عالی بود...
مثل همیشه..
مرسیی🩷
🩵🥹
عالی بود؛ 🥀
مرسیی🩷
عالیییییییییییییی بود 🎊🎊🎊
ممنونممم🩷🦋
عالی
مرسی قشنگم