
پارت ششم
پانسی : نگاهمو ازش گرفتم و به زمین چشم دوختم و زیر لب گفتم : گناه من چی بود؟ عاشقی؟! دراکو : انگشتمو به نشونه سکوت روی لبم گذاشتم و با صدایی بلند گفتم : هیس! ساکت شو تو یکی حرف از عشق و عاشقی نزن که حالمو به هم میزنی پانسی : باورم نمیشه به جای اینکه قدر منو بدونی که تو دوره ای از زندگیت که تمام زندگیت اون دختر لعنتی بود کنارت بودم و ذره ای از حسی که بهت داشتم کم نشد برگشتی به من میگی حرف از عشق نزن که حالمو به هم میزنی؟! دراکو : عصبی مشتی به دیوار کوبیدم این عشقه؟ این عشقه که منو از کسی که حاضر بودم براش بمیرم دور کردی؟! اصلا..اصلا از کجا معلوم اون تصادف کار تو نبوده باشه؟!! پانسی : نا باور بهش خیره شده بودم که اشکی از گوشه چشمم سرخورد و سرمو انداختم پایین... نارسیسا : دراکو! بسه دیگه هیچ معلوم هست این چرت و پرتا رو از کجا میاری؟ واست متاسفم! دراکو : سرمو انداختم پایین و به در نزدیک شدم و با صدایی آروم زمزمه کردم : میرم که کسی نباشه باعث تاسف شما باشه...
سرمو چرخوندم و به چشمای متعجب سیاه و صورت رنگ پریده ش خیره شدم و لبخند ملیحی زدم : سلام ادوارد! با صدای نسبتا بچگونه و پسرونش گفت : سلام مامان اوری! اورانوس : خندیدم و تو چشماش خیره شدم مامان اوری؟ ادوارد : اورانوس اسم طولانی ایه ترجیح میدم صدات کنم اوری اورانوس : عجب بچه ی تُخسی دارم من ادوارد : بابا میگه به مامان رفتی تو هم که میگی تخس خب طبق چیزی که میدونم تام خیلی تخسه اورانوس : زدم زیر خنده و دستمو روی صورتش کشیدم پسر کوچولوی من! ادوارد : کوچولو نیستم من خب؟! اورانوس : من با بابات کار دارم صبر کن فقط ادوارد : هوف خب با بابا کار داری چرا منو تهدید میکنی هوم؟ اورانوس : باشه من تسلیم ادوارد : بیچاره دختری که قراره عاشق من بشه! اورانوس : لبخند روی لبم محو شد و به مبل تکیه زدم...
دراکو : با قدم های محکم حرکت میکردم حتی نمیدونستم کجا فقط حالم از همه چیز و همه جا به هم میخورد به تنه ی یه نفر برخورد کردم سرمو بالا گرفتم و با بی حالی به چهره ی عصبانی و متعجب پسری خیره شدم ازش فاصله گرفتم که بهم نزدیک شد و با صدایی جدی و خشک گفت چرا جلوتو نگاه نمیکنی؟! نگاهمو ازش گرفتم و گفتم حواسم نبود حالا چیشده؟ پسر دستشو روی لباسش کشید و با پوزخندی مسخره گفت : همیشه حواست نیست تو! دراکو : اخمی بین ابروهام نشست و متعجب گفتم منظورت چیه؟! پسر لبخندی زد و سری تکون داد و با صدای آروم گفت : مواظب باش! دراکو : از کنارم رد شد و کم کم دور شد شونه ای بالا انداختم و دستمو کلافه توی موهام کشیدم عجیبه همه چی! ________________________________ اورانوس : چه عجب اومدی خونه تام : کار داشتم میدونی که اورانوس : ادوارد چرا از عشق حرف میزنه؟! تام : لبخندی زدم و دستمو روی صورت اورانوس کشیدم شاید عاشق شده اورانوس : زدم زیر خنده و دستمو به نشونه تهدید جلوش گرفتم یک بار فقط یک بار دیگه از این چرت و پرتا بگه من میدونمو تو! تام : به باباش رفته زود عاشق میشه اورانوس : هوفف چه خبر تام : بخوام خیلی وارد جزئیات بشم به یه چیز عجیب برخورد کردم..!
ناظر عزیز ممنون میشم منتشر کنید:)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بک میدم :)
سلام
پارت بعد لطفااااا
سلااام
این داستان تموم شده قشنگم🩵
سلام عزیزم
مرسی 🙏
رمان هات محشره
قربونت مرسی🩵✨️
هوی زنیکه پنج ماه طول کشید تا این پارت کوتاه رو بدی😐
من امروز پارت بعدیو میخوامم
پارت جدید نمیدی؟
ب زودی
خیلی قشنگه🥺💜
مرسیی💙
وقتی نویسنده دیر پارت میده: نههههه❤️🩹😭
عی باباا از دست منن😂😭
اره.. از دست تو😔💔
اقا خیلی قشنگ بود😭
بلخره پارت جدید رمان منم بعد ۹ ماه تلاش منتشر شد
مرسیی💗 عهه خداروشکرر
☹️❤️
پارت بعدددد
ممنونمم💙
مردم زنده شدم تا بلاخره این پارت اومد عاشق داستانت شدم ادامه بده
ممنونم💗
بهترین داستانیه که تا حالا خوندم💝
عالی بود 💖
ممنونم💙