پارت ششم
پانسی : نگاهمو ازش گرفتم و به زمین چشم دوختم و زیر لب گفتم : گناه من چی بود؟ عاشقی؟! دراکو : انگشتمو به نشونه سکوت روی لبم گذاشتم و با صدایی بلند گفتم : هیس! ساکت شو تو یکی حرف از عشق و عاشقی نزن که حالمو به هم میزنی پانسی : باورم نمیشه به جای اینکه قدر منو بدونی که تو دوره ای از زندگیت که تمام زندگیت اون دختر لعنتی بود کنارت بودم و ذره ای از حسی که بهت داشتم کم نشد برگشتی به من میگی حرف از عشق نزن که حالمو به هم میزنی؟! دراکو : عصبی مشتی به دیوار کوبیدم این عشقه؟ این عشقه که منو از کسی که حاضر بودم براش بمیرم دور کردی؟! اصلا..اصلا از کجا معلوم اون تصادف کار تو نبوده باشه؟!! پانسی : نا باور بهش خیره شده بودم که اشکی از گوشه چشمم سرخورد و سرمو انداختم پایین...
نارسیسا : دراکو! بسه دیگه هیچ معلوم هست این چرت و پرتا رو از کجا میاری؟ واست متاسفم! دراکو : سرمو انداختم پایین و به در نزدیک شدم و با صدایی آروم زمزمه کردم : میرم که کسی نباشه باعث تاسف شما باشه...
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
بک میدم :)
سلام
پارت بعد لطفااااا
سلااام
این داستان تموم شده قشنگم🩵
سلام عزیزم
مرسی 🙏
رمان هات محشره
قربونت مرسی🩵✨️
هوی زنیکه پنج ماه طول کشید تا این پارت کوتاه رو بدی😐
من امروز پارت بعدیو میخوامم
پارت جدید نمیدی؟
ب زودی
خیلی قشنگه🥺💜
مرسیی💙
وقتی نویسنده دیر پارت میده: نههههه❤️🩹😭
عی باباا از دست منن😂😭
اره.. از دست تو😔💔
اقا خیلی قشنگ بود😭
بلخره پارت جدید رمان منم بعد ۹ ماه تلاش منتشر شد
مرسیی💗 عهه خداروشکرر
☹️❤️
پارت بعدددد
ممنونمم💙
مردم زنده شدم تا بلاخره این پارت اومد عاشق داستانت شدم ادامه بده
ممنونم💗
بهترین داستانیه که تا حالا خوندم💝
عالی بود 💖
ممنونم💙