تیتان ها با پسر عنصری ۳

سلام اینم قسمت جدید و اینکه در چند قسمت اینده یک شخصیت جدید داریم💛💛💜💕💗😇😇 عکس داستان هم عکس رابین هست

از زبان شیکی : ( اگه یادتون باشه الان شیکی توی قبیلهی یخ پیش پیر دانا هستش) پیر دانا گفت: تو باید بری به زمین شیکی : زمین؟؟؟ پیر دانا : اره زمین از اینجا زیاد دور نیست ( اره از اینجا دور نیست فقط فاصلشون ۱۰۰۰ تا سیاره ست😂😂)

پیر دانا : تو باید بری زمین و یکی رو انتخاب کنی شیکی : یکی رو انتخاب کنم؟؟ پیر دانا : اره تا باید عاشق بشی و اگه اونم عاشق شد باید باهم نامزد کنید شیکی : چرا ؟؟ من همین جوری بهترم پیر دانا :نه تو مجبوری بخاطر اینکه که یهو

که یهو قبیله اتش و صاعقه به اونجا حمله کردن و پیر دانا رو کشتن و من از اونجا فرار کردم و مجبور شدم قبیله باد خاک گیاه و اب رو با خودم ببرم زمین از اینکه می تونم نجاتشون بدم خیلی خوشحالم ولی از یک چیزی خوشحال نیستم چون...

چون تمام قبیله ها ( بجز صاعقه و اتش ) پرنسس دارن و اونا هم که عاشق من هستند ( ظاهر شیکی : رنگ مو زرد که بیشترش طلایی هست رنگ چشم نصف ابی نصف قرمز )

و بعد چند ماه بعد به زمین رسیدیم و هر قبیله رفت و یک جا درست کردند و زندگی کردند پایان شوخی کردم بعد از اینکه هر قبیله جا گرفتن من رفتم و در شهر گشتم ( ببخشید بچه ها یادم نیست تیتان ها توی چه شهری بودن ولی می دونم توی امریکا بدون)

خوب تا سمت بعدی خدافظ بچه ها 💛💜💖💟💝💗💕😇😇✋✋

برید چیز خاصی دیگه ندارم بای بای

خدافظ بچه ها بای بای

💜❤💙💚💛💝💝💝

💋💋✋✋✋✋💜❤💚💚💝