ادرینت2

از زبان ادرین: فردا رفتم مدرسه و بعد از تموم شدن دبیر ستان رفتم پیش الیا وگفتم سلام الیا : سلام ادرین ادرین؟؟ادرین: بله الیا:تو مرینت رو ندیدی ادرین : نه ندیدم واسه چی الیا :چون مرینت رو از دیروز ندیدم

از زبان ادرین : الیا مرینت کسی رو دوست داره؟؟ الیا : از چه نظر؟ ادرین : از این نظر که بخواد باهاش ازدواج کنه الیا : اره یکی رو دوست داره در ذهن الیا : وای خدا اگه ادرین بگه کی رو دوست داره چی بگم اگه بگم ادرین مرینت من رو زنده نمی زاره

ادرین: مرینت کی رو دوست داره ؟ الیا در ذهنش : کی رو بگم امممم اها میگم کتنوار الیا : مرینت عاشق کت نوار هستش در ذهن ادرین :یعنی مرینت عاشق منه 😶😳😍 نویسنده: اره دیگه ببخشید پریدم وسط داستان از زبان ادرین: با الیا رفتیم خونه مرینت اینا در زدیم رفتیم داخل از مامان بابا مرینت پرسیدم خونه هستش که گفتن مگه خونه الیا نیست

الیا :نه سابین : خوب مرینت به ما گفت چند روز میره خونه الیا الیا: ولی نیومده خونه ما وای دختر تو کجایی😩😥 ادرین:😱😨سابین:😢😣😥😨خوب یک فلش بک به دیروز بزنیم از زبان مرینت به مامان و بابام گفتم چند روزمیرم خونه الیا که هم اومدم زنگ بزنم همه چی تار شد بچه ها خوابش نبرد دزدیدنش ( اها و یک نکته توی این داستان لوکا ادم خوبی نیست)

بچه ها یادتون باشه مرینت بیهوش شده و فلش بک به دو روز پیش زدیم از زبان مرینت: وقتی بیدار شدم دیدم توی یک کشتی هستم و خیلی شبیه کشتی لوکا بود که می خواستم به تیکی بگم بیاد بیرون که دوباره بیهوش شدم لوکا برای اینکه درنره دوباره بیهوشش کرد

خوب ببخشید اگر کم بود فعلا خدافظ تا پارت بعدی اگه کم بود بگین. اگه دوست دارین 8 صفحه اینا باشه، باید صبر بکنید چون من به غییر از مدرسه رشته ورزشی دیگه ای هم دارم که خیلی مشقام توی اونجا زیاد هستش بازم ببخشید😅😢

و اینکه احتمالا اسم داستان از ادرینت به مریکت تبدیل بشه حالا بازم نظر بدین لطفا

خوب فعلا دیگه خدافظ

اها و لطفا داستان های دیگهای رو هم که منتشر میکنم رو بخونید مثل: تیتان ها با پسر عنصری

بای بای عشقولیا😇😇😈💙💟💞💓💕💖💗💘💝