هوسوک درحالی که ماسک رو از داخل بسته اش میکشید بیرون به قیافه پوکر یونگی زل زد. _چرا قیافتو اونجوری کردی؟ میخوای یدونه ماسک بزاری دیگه..... چقد میخواد وقتتو بگیره مگه؟. یونگی چشم غره ای به هوسوک رفت و بدون هیچ حرفی سمتش رفت تا اون ماسکی که دستش بود رو بزاره روی صورتش. _ماسککککک! منم موخوام. هوسوک و یونگی با فریاد جونگ کوک از جاشون تکون خوردن و بهش چشم غره رفتن. _ منم موخوام... منم....همنیطور واسه تهیونگم ماسک بزارید. هوسوک نگاهی به قیافه شاداب جونگ کوک کرد و بعدش چشمش به تهیونگ افتاد که دستش توی دست جونگ کوک بود و سعی میکرد سرپا نخوابه. _باشه بیاین اینجا. جونگ کوک تهیونگ رو داخل بغل هوسوک انداخت و خودش هم رفت روی پاهای یونگی هیونگش نشست. هوسوک به چهره هیجان زده جونگ کوک خندید و کشی به دست یونگی داد تا موهای جونگ کوک رو بالای سرش ببنده تا نزاره روی صورتش بیفته و خودش هم روی سر تهیونگ هدبندی کشید. _خبببب! کدوم ماسک رو میخواین؟. تهیونگ که بین خواب بیداری بود، شانسی انگشتش رو روی یکی از ماسک ها گذاشت و جونگ کوکی که بین چند راهی مونده بود شروع کرد به ده بیست سی کردن. وقتی انگشتش روی ماسک الوراء مونده با چندشی بهش نگاه کرد و زود ماسک موزی رو برداشت، داد دست یونگی. بعد از اینکه ماسک رو روی صورتش گذاشت ، بوی موز رو احساس کرد. _ واااااهههه..... بوی موووززز میدههه!!! خیلی باحاله. و زود زود دستش رو تکون میداد تا بوی موز بیشتر به مشامش برسه. هوسوک که داشت بدون صدا خندیدن ویبره میرفت نگاهی به جونگ کوک کرد. _خوشت اومده؟. و جونگ کوک زود زود سرش رو تکون میداد تا واسه هوسوک نشون بده چقد دوسش داره. _یونگی هیونگ تو هم میتونی بوی موز رو بفهمی؟. یونگی که بخاطر بوی موز داشت خفه میشد با بیحوصلگی سرش رو تکون داد. _ آره خیلی خوبه......
من ملدم
تولوخودا نمیل😔
باشه نمیمیلم