فشن جدید

🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶

🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶🩶

تهیونگ با نشوندن جونگکوک روی زمین، قیچی و روبان و چسب رو کنارش کشید. _خب گوکی امروز می‌خوام تو رو خوشگل موشگل کنم. و قیچی رو از روی زمین برداشت و سمت بلوز صورتی کوک برد. جونگکوک که از کارهای تهیونگ هیونگش سر در نمی‌آورد با تعجب بهش نگاه میکردو هرازگاهی لبخندی میزد و صداهای عجیب غریب درمی‌آورد. تهیونگ تکه‌ای از بلوز کوک رو برید و بعدش سمت شلوارش رفت تا شلوارش رو مثل شلواری که دیروز تو خیابون یه پسری پوشیده بود پاره کنه. بعد مطمئن شدن از اینکه خوب توی لباس کوک آفتابه برداشته سمت پاپیون های روی زمین رفت. _ گوکی تو چه رنگیش رو میخوای؟. کوک به پاپیون های توی دست ته نگاه کرد و با گفتن کلمه قرمز پشت سرهم نشون داد که پاپیون قرمز رو میخواد. _قلمیز...قلمیززز. درحالی که کوک منظورش از قرمز رنگ سبز بود... ته بقیه پاپیون ها رو روی زمین انداخت و چسب رو برداشت و کلی پشت پاپیون ریخت. دستش به چسب مالیده شده بود ولی بهش اهمیتی نداد و دوتا پاپیون رو به لباس کوک چسبوند. یه چند سانتی متر از روبان روی زمین برداشت و به تکه‌ای از موهای کوک گره زد. دوباره به کوک نگاه کرد تا ببینه که چی کم داره و با جرقه‌ای که تو ذهنش زد سمت قیچی برگشت و برداشت ولی همین که سمت کوک برگشت دید نیست و بجاش یونگی هیونگش وایساده. سرش رو بالا گرفت و به کوک که تو بغل یونگی بود نگاه کرد. _ کیم تهیونگ! این چه بلاییه سر کوک آوردی؟!. تهیونگ با حرف هیونگش لبخندی زد و با دوتا از دستاش به کوک اشاره کرد. _فشن جدیده هیونگگگ! گوکی خیلی خوشگل شده مگه نه؟ من قربونه گوکیم بشممممیخینثنینسخ. یونگی هیستیریک لبخندی زد و سعی کرد جلوی خودش رو از کتک زدن و فریاد زدن سر تهیونگ رو بگیره و شمرده شمرده شروع کرد به حرف زدن. _تهیونگ.. از جلوی..چشام.. گم شو...وگرنه.... یونگیکه هنوز جمله‌اش کامل نشده بود با فرار تهیونگ ساکت شد و به کوک توی بغلش نگاه کرد که سعی داشت پاپیون روی لباسش رو بکنه. و از طرفی هم تهیونگ سعی کرد تا چند روز جلوی چشمای یونگی هیونگش درنیاد و بزاره یکم از عصبانیت هیونگش کم بشه تا دفعه بعد موهای گوکیش رو کوتاه کنه

تقریبا دوماهه که داستان نزاشتم🌚. مطمئنم دارید الان نقشه کشتن من رو میکشید😂. ولی الان اومدم تا کلی واستون داستان بزارم😔☝️خب بگید ببینم امتحانتون رو چیکار کردید؟ کارنامتون رو دادن؟