نهمین پارت داستانم
*ساکورا*
امروز زود تر از همیشه به مدرسه آمدم
هیناتا و ناروتو و ساسکه و چند تا دیگه از بچه ها بودن
عجیب بود، اینقدر زود میان
ناگهان چشمم به پسر قد بلندی که کنار ساسکه بود افتاد
با ناباوری زمزمه کردم:«ایتاچی؟»
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
خیلییی باحاله داستانت
ملسییی
من فکر میکردم ایتاچی دختره😂😂
سبحان الله
خخخخخخ
هیچی نمیگن ولی بدون آه ۱۰۰ ها طرفدار ناروتو پشت سرته
عزیز من
خواهر من
زبونم مو درآورد بیشتر بابا بیشتر طولانییییش کنننننن😑
خواهر مننن
دیگه نمیخوام سرتونو درد بیارم
(چه نویسنده خوبی ام من هخخخ)
عزیز من سر دزد چیهههه😂😂😂
با نام و یاد خدا شروع میکنیمممم😅