ورود به خانواده جدید(۳)

خب بعد از آن روز با دستمالی روی سرم رفتم داخل حیاط که هوا بخورم که دوستم اومد کنارم نشست ،گفت:حالت خوبه تبسم گفتم: نمیدونم گفت: ه ه ه تو خودتم نمیدونی چته گفتم: آراس پسر خوبیه . گفت: اهان فهمیدم تو عاشق شدی

این چه حرفیه میزنی ، عاشقی و من : _اره عزیزم عاشقی و تو : اکس بند: سلام بچه ها ی باحال چه طوری ن: بیا عزیزم بیا بیا ببین دوستم دیوونه شده :: اکس بند: مگه چی میگه ؟: میگه : عاشق شدی🤣😅😁

جمال :هی دختره تبسم ببین یه بار دیگه بری پیش مدیر، من میدونم تو ببین میزنمتا ::: هی یه بار دیگه پیش تبسم ببینمت خودت میدانید::: جمال بچه مثبتی ببین ها اراس:...

هی پسره ی بی تر بیت بیا جلو :::::: 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣هی این همون بچه مثبت خودمونه؟::::: بیا جلو ببینم چه میکنی ؟ خودت خواستی جمال ::::::::آراس: هی بچه ها بیاین بیاین:: جمال: اینا کین میگم اهان بچه کو چولو ها رو جمع کردی بازی کنیم هایلن: به ما نگو بچه کو چولو😡😡😡😡😡🤬😈 من: تو ؟: آراس: آره من پسر جاودانی هستم!!! من بچگی تو را دیدم هی اکس بند ،یو یو )))) آراس: نترس یه کو چولو می خوابن همه

یه بیهوشی کو چولو، باشه ؟ ببین من کل زندگیم دنبالت گشتم تا اون گردن بند عشق که نصفش دستته را بهم بدی ، چون..... ادامه در فصل بعد😝😝😜🤪😜😜😜