آخرین دیدار؟🌚🎼 𝚙² فصل ²

تموم شد بلاخره بعد از یه هفته تونست .. تونست چهره پسرک رو به تصویر بکشه مطمئن بود ، مطمئن بود که صدای دلنشینش رو شنیده عطر خاصش رو استشمام کرده @کلارا چهار ساعته اونجا چیکار میکنی + هیچی از دیدن زیبا ترین مخلوق خدا لذت میبرم @ چی میگی دختر + اوفف میخوام یکی از نقاشیام که تموم شدنو ببرم کارگاه خودم @ خیلی خب ، بیا غذا حاضره

۰۰ بعد از خوردن شام با مادرش ، مادری که تا یک ماهه پیش وجود نداشت چه اتفاقی افتاده ، بلاخره رسید و نقاشی رو با احتیاط به دیوار زد جایی که همیشه جلو چشمشه + دیروقته دیگه باید بخوابم خیلی خستم هنوز چشماش گرم نشده بود که سرمای شدیدی رو حس کرد + خدای من این دیگه چیه

امکان.. امکان نداره

کلارای من ، من صدا نیستم که منو بشنوی ، تصویر نیستم که ببینی ، چیزی چنان نیستم که بخوای بدونی ، من دردی مشترک در وجود تو و خودم هستم ، من رو فریاد کن