?...Always

بالاخره همت کردم و پا شدم یه تک پارتی نوشتم... قبل مدارس خیلی مینوشتم ولی الان... دیگه واقعا وقت ندارم

بخاطر گریه طولانی مدتم چشم هام قرمز شده بود مثل خون! چطور...چطور تونستی تنهام بذاری؟ آره! همیشه میگفتی ازم متنفری! همیشه همیگفتی رو مخ و اذیت کننده ام! منم هیچ وقت کم نمیاوردم جوابتو میدادم. تعجب کردی مگه نه؟ همونی که همش باهاش دعوا داشتی الان داره بخاطرت خودشو نابود میکنه... الان که داری از اون بالا نگام میکنی میخوام بهت بگم من... من همیشه نقش بازی کردم همیشه واقعا عاشقت بودم ولی... ازم چه انتظاری داری؟ وقتی میدیدم ایوانزو دوست داری نمیتونستم بیام و بهت بگم... تو حتی بعد مرگ لی‌لی هم بیخیال عشقی که بهش داشتی، نشدی...

آه... لی‌لی! دختر خوش شانسی که صاحب قلب تو بود ولی من بیچاره چی؟ سوروس... سوروس تو هیچ وقت نفهمیدی پشت نقاب اون دختر عصبیی که تو هر شرایطی سعی داره ضایعت کنه یه دختر که حتی با دیدن پرواز ردای سیاهت موقع راه رفتن ذوق میکنه! هیچ وقت نفهمیدی وقتی بهم نگاه میکنی قلبم تند تر از لحظه میزنه به طوری که میخواد از سینم بپره بیرون!

تنهام گذاشتی بدون اینکه بدونی دارم برای موندنت خودمو به آب و آتیش زدم... حتما با خودت میگی این دختره روانیه! ولی نمیدونی اونی که با ولدمورت صحبت کرد تا راضی بشه به عنوان نفوذی وارد هاگوارتز بشی! آره، من میدونستم نقشه‌ت اینه که برای ولدمورت نقش نفوذی رو بازی کنی و به نفع محفل کار کنی، اینم میدونستم که تمام این ریسک ها بخاطر عشقت به لی‌لیه

نه دیگه مهم نیست... اصلا مهم نیست حالا من موندم و جسم بی جون و غرق به خون تو... شاید وقتی زنده بودی نتونستم به دستت بیارم ولی حالا که از تو فقط یه کالبد بی روح مونده نمیذارم دست کسی بیفتی... کنار خودم نگهت میدارم تا زمانی که منم بهت بپیوندم... *زمزمه وار* همیشه...(:!

خیلی وقت بودم ننوشته بودم ببخشید اگر ضعیف شده... امیدوارم دوست داشته باشینش(: کپی نشه لطفا براش زحمت کشیدم. نظرتونو برام کامنت کنین🌿

#اس_اضافی_ببخشید