دختری به نام سوفی...............(پارت 5)

دختری امگا به نام سوفی دوستی به نام بئاتریكس دارد که از پشت به او خن...ر میزند.او معتقد میشود که ادم ها غیر قابل اعتمادهستند تا اینکه......

سوفی با چهره ای غم زده خواهرش را نگاه میکرد.رز آرام روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود و ظاهرا هنوز بیهوش بود. سوفی نمی خواست اینطوری شود.او نمی خواست رز صدمه ببیند اما حالا خودش باعث شده بود او اینجا باشد.اشک در چشمانش حلقه زد. آرام گفت: -رز! من....من متاسفم! میخواستم ازت محافظت کنم ولی خودم بهت آسیب زدم.من فقط میخواستم تو خوشحال و شاد باشی!ولی انگار با کارام بیشتر ناراحتت میکنم! قطره اشکی از روی صورتش سر خورد و روی زمین افتاد.سوفی دماغش را بالا کشید. نباید دوباره کنترل رایحه اش را از دست میداد. پس نفس عمیقی کشید و با دستش اشک هایش را پاک کرد.

سوفی با چهره ای غم زده خواهرش را نگاه میکرد.رز آرام روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود و ظاهرا هنوز بیهوش بود. سوفی نمی خواست اینطوری شود.او نمی خواست رز صدمه ببیند اما حالا خودش باعث شده بود او اینجا باشد.اشک در چشمانش حلقه زد. آرام گفت: -رز! من....من متاسفم! میخواستم ازت محافظت کنم ولی خودم بهت آسیب زدم.من فقط میخواستم تو خوشحال و شاد باشی!ولی انگار با کارام بیشتر ناراحتت میکنم! قطره اشکی از روی صورتش سر خورد و روی زمین افتاد.سوفی دماغش را بالا کشید. نباید دوباره کنترل رایحه اش را از دست میداد. پس نفس عمیقی کشید و با دستش اشک هایش را پاک کرد.

رز به آرامی چشمانش را باز کرد و خواهرش سوفی را دید که چشمانش را بسته ، دستانش را در هم قفل کرده و زیر لب چیزی میگوید. -سوفی.... سوفی چشمانش را باز میکند و با تعجب به او نگاه میکند. -رز!بیدار شدی؟ -اره و چند سرفه خشک میکند. -حالت بهتره؟ رز سری تکان میدهد.

خب این قسمتم تموم شد! امیدوارم خوشتون اومده باشه 😊 منتظر پارت بعد باشید!🎀