وقتی رسیدیم خونه مامانم صدام کرد تا بیدار بشم انقدر خسته بودم که متوجه صدایه مامانم نمیشدم آخرش بعده از ۵بار صدا زدنه اسمم از طرفه مامانم بیدار شدم
چشامو باز کردم و دیدم مامانم داره بهم نگاه میکنه مثله همیشه لبخند رو صورتش بود و با همون لبخند بهم گفت
مرینت پاشو رسیدیم خونه
با حالت خواب آلود دره ماشینو باز کردم و پیاده شدم از پله ها رفتم بالا و کلید انداختم تا درو باز کنم وقتی درو باز کردم وارده خونه شدم و به سمته اتاقم رفتم سریع لباسامو عوض کردم و رو تختم دراز کشیدم گوشیمو قبله اینکه بخوابم چک کردم حوصله نداشتم ولی بازم رفتم تا جوابه اکسمو بدم پیامشو سین زدم و شروع به تایپ کردم حالمو پرسیده بود داشتم تایپ میکردم که یهو دیدم آن شد و سین زد اولین پیاممو
وقتی دیدم آن شده نمیدونم ولی یهو خوشحال شدم ولی میدونستم به اندازه یی که من خوشحال میشم وقتی اون هست اون خوشحال نمیشه از بودنه و این فکر خیلی اذیتم میکرد
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
عالییییییییی
:)))