حرفام با جولیت که تموم شد چتمو با دن شروع کردم
دن یک پسره مهربون و شاد بود هروقت باهاش حرف میزدم میخندیدم با اینکه رومخ بود بعضی وقتا ولی خب اون باعث میشد بخندم هروقت دنو ایسگا میکردم و کلی با جولیت و تیلور و دوستایه دیگم بهش میخندیدیم ولی بازم به خودش نمیگرفت
حقیقتا زیاد اذیتش میکردم نادیده میگرفتمش ایسگاش میکردم و بهش میخندیدیم اما اون بازم پیشم میموند
یک ماه از آشنایی منو دن گذشته بود تا اینکه یک روز بهم گفت دوسم داره اولش خیلی عصبی شدم چون این حرفه باعث شده بود یاده حرفایه اکسم بیوفتم برای همین با دن دعوام شد وقتی دن فهمید از حرفش ناراحت شدم سعی کرد ارومم کنه
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
عالی
به رمان منم سر بزنید خو و لایک و نظر مهمونم کنید ❤️🔥
مایل به حمایت و پین ؟!
عالییییییییی مثلللللللل همیشهههههههههه🍓🍓🍓🍓🍓
:)))))💖💖