*آنیا* خیلی خوشگل بود! پدر با سردی نگاهش کرد و گفت:(فقط نامزدش رو دور کن، بقیه اش درست میشه) گفتم(ولی پدر اشتباه نیست که عشق کسی رو ازش دور کنی؟ ) برگشت سمت من و اون نگاهش را با لبخند جایگزین کرد و گفت:(موضوع اینجاست پسر اول بار ها سعی کرده اون رو از زندگیش بندازه بیرون ولی بخاطر پدرش نتونسته،حالا نوبت توئه آنیسا) (اگه مسئله نفوذ کردنه،من میتونم مثل ماموریت lion red!)
خندیدم و گفتم:(آبجی خیلی باهوش و قویه ، مگه نه؟) (درسته، خوب فهمیدی) بابا گفت:(هیچم اینطور نیست... از امروز چه خبر آنیا؟) (اممم یکم تمرین کردیم و قرار شد فردا با دامیان بریم خرید ) چشم های آنیسا و یور درخشید و گفتند :(خرید با یک پسر؟) آنیسا با ذوق گفت:(تو خیلی خوش شانسی دختر جون!باید بهترین رو بپوشی) یور محکم بغلم کرد و گفت:(لباست رو برات آماده میکنم) پدر روزنامه را نگاه کرد و گفت:(یک خریده ...) یور داد زد:(وقتی که چیزی نمیدونی دخالت نکن عزیزم) آنیسا چرید رو دوش یور و گفت:(مامان راست میگه بابا جون!)و زبونش رو در آورد. *دامیان* دیمن(مخفف اسم برادرش
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
22 لایک
چرا نمیزاری؛-؛
درگیر آزمون قلمچی هستم دیگه ته تهش امشب سعی میکنم بذارم
هنگ*
ازمون قلمچی چیه._.
آزمون جامع که اگر گند بزنم با لگد از مدرسه پرتم میکنند بیرون
وای فقط من که دو سوم امتحانامو گند زدم امتحان علومم روش:`)
عالیییی بود
بعدی لطفا
عرررررررر عالی بودددددددددد
به لیست دوستام افزودمت🥺🌸
خیلی خوب بودد
میشه این غیر ممکن رو ممکن کنی فرزندم.؟:)💛✨️🤌
تا امشب ۵۰۰ تایی شم؟🌻
بک میدم🌩🎗
پارت بعددد؟
💝💝💝✨