
ناظر پیشولی ژیگولیم لوطفا رد نگول>___
کبری : عزیزم یونگی خجالت بکش عه من مگه با شما چیکار کردم اینجور خارم میکنین ؟ :) یونگی : منطقا هیچی.. نامجون : کلمه منطقا وجود نداره.! یونگی : عاشق ابداع کلمات جدیدم تا فشار بخوری. نامجون : کبریی اخه نگا اینووو کبری : باهم مهربون باشین من همینجوریشم اعصابم خط خطی عستااا:) کوک : من گشنمه خونتون چیزی دارین کوف کنیم؟ کبری : با اجازه بزرگترا بله. هوسوک: برای غذا های خونتونم از بزرگترا اجازه میگیرید.؟ کبری سرش را با پشیمانی پایین انداخت و به سوی اسانسور انتهای راهرو رفت و لشگر جوجه اردک های زیبا هم پشت وی رفتن داخل اسانسور- دکمه طبقه ۸ رو میزنه- جیمین : یا امام من از ارتفاع میترسم عررررر. کبری : جم کن خدتو بابااااا! ناراحتی بیا بالا بهت کارتن بدم تشریف ببر زیر پل با موش های فاضلاب منچ بازی کن !! جیمین : نه بابا ترس از ارتفاع چیه اصن من خدم تو طبقه ۷۶ برج زندگی میکنم هیچیمم نیس والا بخدا..
اهنگ اسانسور بسیار ملایم و همرو ساکت میکنه- جین : عجیبه ..من فکر میکردم ارمی هستی.. کبری صورت گل انداختش رو با دست میپوشونه- کبری : فرضا که باشم..که چی! جین : پس چرا قربون صدقه ما نمیری فلان وو..بیسار.. کبری : خب چون از اون دختراش نیستم. کوک : جالبه.! تهیونگ : کبرییی! راستی بایست کیه؟؟ کبری به جین نگاه میکنه و بعد به بقیه- کبری : راستی OT 7 ام! یونگی : خیلی خوبه! هوسوک : اسانسورتون چه کنده... کبری : اره هست ! در اسانسور باز میشه و کبری کلیداشو از کیفش در میاره- کبری :خب کدومه..این مال انباره..این مال قفل دوچرخمه..این برای انباره یدک..اینم یدک دوچرخه..اهااا اینم کلید خونمون! کلید و میندازه میچرخونه- کبری : خب خوش اومدین به کلبه حقیرانه ماااااا! جیمین : بدک نیست..
کوک : من میرم هتل خداف.. کبری از گوشش میگیره میکشتش تو- کبری : شما هیجا تشریف نمیبری متوجهی؟ کوک : بله کاملا! گوشش رو ول میکنه- کبری : افرین. در اتاق اروم باز میشه - کبری : یا امام زمان کی خونس ! جیمین : بدبخت شدیم بدبخت شدیم!! یه دختر بچه از اتاق میاد بیرون- دختر : ابجی..؟ کبری : صغرا خاهر؟ صغرا : این پسرا کی ان ؟ مهمون اوردی؟ یه پوزخند میزنه- صغرا : بزار زنگ بزنم مامان بیاد پذیرایی کنه.. کبری: عه نه صغرا مامان رو چرا اذیت کنیم؟؟ نامجون میره خم میشه و به صغرا نگا میکنه- نامجون : اگه نگی قول میدم باهم بریم شهربازی و پشمک بخوریم..نظرت چیه؟ ولی باید کمکمون کنی مخفی شیم و حواس مامانی و بابایی رو پرت کنی؟ قبوله؟
صغرا میره تو بغل نامجون- صغرا: اره عمویی.. کبری: ای دختره ی.. کوک: خیلی کیوتههه جین: حسود نباش خدتم خیلی کیوتی پاکتی! کبری: اره میدونم خدم لازم نبود تو بگی..صغرا مامان اینا نگفتن کی میان؟ صغرا: عام نمیدونم ابجی! کبری : خب پس جان مادرای گران قدرتون بچاپین تو اتاق هر لحظه ممکنه جوانمررردددد بشیم.. صغرا : ابجی؟ کبری : چیه؟ صغرا: اینا همون پسرا نیستن که عکساشون رو چسبوندی کل در و دیوار اتاقت؟؟؟ کبری : عه ..بچه..هه هه..چرا چرت و پرت میگی؟ صغرا به جین اشاره میکنه- صغرا: تازه از اونم بیشتر از همه عکس داری.! جین چشمک میزنه- کبری : بچه تو نمیتونی هیچی نگی ؟ :) صغرا: اخه مامانی میگه همیشه باید راستشو بگی.. کبری : من نگفتم دروغ بگو گفتم تو یکی اصن ز..ینی حرف نزن.!!
هوسوک: اینو موافقم ولی لحنت بد بود! کبری : خاهر شماس؟ هوسوک: طبیعتا نه! کبری : پس لطفا شما برو با خاهر خدت درست حرف بزن ما با خاهرامون اینطوری سخن میگیم. هوسوک: کاملا حرفت منطقی بود. تهیونگ که کلش تو یخچاله و فقط یه پا ازش معلومه- تهیونک : گلابیییی! کبری : خدتی!! برمیگرده ته رو تو یخچال میبینه- کبری: هرچی پولدارتر میشین گشنه ترم میشینا. یونگی: ما که میدونیم مارو دوست داری ناز نکن دیه! کبری نگاه برزخی به یونگی تحویل میدهد- یونگی : ب من چ اصن هرکاری دوست داری بکن. کوک بدو بدو از اتاق کبری میاد بیرون- کوک : بچها عروسک bt21 کوکی رو پیدااا کردممم تو هوا عروسک رو تکون میده- کبری: چرا بدون اجازه میری تو اتاق من؟؟؟؟ بده من اونووو کوک دستشو میبره بالا و عروسکو تکون میده- کوک: عا عا!تو که ارمی هستی چرا انقد لوس میکنی خدتووو.!
یونگی عروسک رو از کوک میگیره میده کبری - کبری :.استغفرالله.. کوک به مامجون میگه: کلی فوتوکارت از جین هیونگ داره! نخودی میخندن- کبری : هوی میشنوم دارین از خدتون داستان در میاریننناااا میندازمتون از همین طبقه هشتم بیان له شدتون رو با کاردک جمعتون کننا! ته: پشممممممک کبری : بی تربیتتتت! ته : بابا چی میگی تو کابینتتون پشمک پیدا کردم. صغرا میره پیش تهیونگ- صغرا: میشه به منم بدی؟.. تهیونگ : چرا که نه فلن بیا بریم از دست این خاهر زنجیریت قرار کنیم.. کبری : صغرا زیاد نخوری سیر شیااا..مامان از دیشب ابگوشت نگه داشته! جیمین : بیین چقد وضعشون بده به ابه گوشتم رحم نمیکنن..ایح ایح کبری : شما خدتون جلبکای کف دریا رو میجورین :/ جیمین: خوشمس چون! کبری : اب گوشتم خوشمزس عزیزم جیمین : به من گف عزیزم عررررر کبری: وا..چه ذوقی شد..:/ میسیز کبری میره در یخچالو باز میکنه یه ماسه بزرگ ابگوشت میزاره تو ماکروفر- کوک : جییییغ- ماکروفر!!! هیونگ نجاتم بدهههه پشت نامجون قایم میشه- کبری سرشو تکون میده و با تاسف به بدبختیاش فکر میکنه- صغرا: عمو تهیونگ..میدونستی اسم کبری کبری نیست؟ تهیونگ: واقن ؟ پس چیه؟ صغرا: اسمش ستارس! ولی برای اینکه سوسول به نظر نیاد اسمشو کرد کبری منم کرد صغرا! تهیونگ: ستاره؟ قشنگه..اسم تو چیه؟ صغرا: اسم من اتوسا عه.. تهیونگ: اسمای جفتتون قشنگه.. لپ صغرا رو میکشه- کبری: صغرا بیا سفره رو بنداز! صغرا: اومدم ابجی. صغرا سفره رو میندازه زمین - یه پلاستیک نون سنگک و اب گوشت رو میزارن وسط و سفره و دورش میشینن- همه همدیگرو نگا میکنن- کبری : چیه چرا مثه جنازه غورباقه های جنگلی زل زدین به من ؟:/ هوسوک: لیواناش کو ؟ کبری: لیوانای چی ؟ جیمین : مایع رو تو لیوان میخورن دیه.. کبری : پسرا..نگاه کنین.. ملاقه رو برمیداره تو کاسه خودش اب گوشت میریزه با گوشت کوبیده- کبری: خب؟ یونگی: بخورش دیه.. کبری : چی ریختین توش بیهوش میهوشم نکنین=/ نامجون: نه اتفاقا ما منتظریم تو این چیزه رو بخوری اگه چیزیت نشد ماهم بخوریم.. کبری : خب ببینین.. نون سنگک برمیداره میریزه تو اب کاسه- کوک: عهههه داری گند میزنی به اب و نوون کبری : خب بعد همش میزنین اینطوریی...بعد میخورین! میخوره- کبری : خیلیم غذای لاکچری و خوشمزه ایم هس به به..اوف جین : هیچوقت فک نمیکردم کارم به جایی برسه اب رو بکنم تو نون بخورم..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
گایز من پارت جدیدو گذاشتم برای منتشر شدن ولی ناظر ها هنوز ندیدن اگه ناظر هستین یا دوستی چیزی دارین توروخدا بگین این پارتو منتشر کنه
پارت جدیدددددد
خب خیلیم عالی ۱ ماه از این پارت گذشت و هنوز نذاشتس🥲😐💔
نویسنده پیدایش نمی شود چون میداند به چخ الهی خواهد رفت-
پارت بعدو بزار دیگهههههه
عهههههاهههههههه تو مگه قرار نبود پارت جدیدو ثبت کنی؟۱ هفته گذشت از وقتی که گفتی امشب ثبتش میکنم💔💔
میشه پارت بعدو بدی ؟🥺💕
تروخدا پارت بعدو بزار ۲ هفته شد🥲💔
راست میگه دیگه نمیشه داستان باحال بزاری بعد ول کنی. و امتحان من که راهنمایی ام تموم شده پس بهونه درس رو نیار . بگی گشادیسم بهتره و درمانش همین 🔫 میباشد . راستی خیلی قشنگ مینویسی ولی با اعضا یکم مهربون تر باشه ملسی🐰🍡🌸
حق🤌
سلام دوست عزیز بنده بعنوان یک کبری ی گشاد گوشی خود را شکستم و برای خریدن یکی جدید بسیار گشاد بودم حالا که گوشی دارم تا امشب پارت جدید رو مینمایم.
ممنون از شکیبایی شما.
خیلی ممنون از گشادیه شما:/
Sokoshi
آیا من برای تو یک لطیفه هستم؟
| 3 روز پیش
سلام دوست عزیز بنده بعنوان یک کبری ی گشاد گوشی خود را شکستم و برای خریدن یکی جدید بسیار گشاد بودم حالا که گوشی دارم تا امشب پارت جدید رو مینمایم.
ممنون از شکیبایی شما
و حالا که سه روز گذشته و هنوز ننماییدی.
خیلی داره اذیت میکنه💔
🚶
بنظرمن اگه نمی خواد ادامه بده بهتره بهمون بگه ولی نکنه مرد😨
ممکنه😨
جون صغری پارت بعدو بدههه
تروخدا پارت بعد🥺🥺🥺🥺♥️♥️♥️♥️
یه هفته شدد پارت بعد
فالویی لاوم