
حمایتتتت ناظر قشنگم بزار داستانم بره
ویو جولیا پسرا رفته بودن پسرای خوبی بودن یونا: بچه ها پاشید بخوابید که دیر وقته فردا دانشگاه داریم جنی: راست میگه صبح باید پاشیم جولیا: باشه من رفتم موهام رو شونه کردم لباس راحتی پوشیدم(عکسش رو میزارم) رو تختم دراز کشیدم خیلی هیجان داشتم واسه فردا که یهو گوشیم زنگ خورد برداشتم دیدم مامانم بود جواب دادم که داد زد: پد. رس. گ واسه چی تا این موقع شب بیداریییی مگه فردا دانشگاههه ندارییییی جولیا: فهمیدم عصبانی منم با صدای خوابالو (الکی) گفتم: سلام مامان بخاطر زنگ شما از خواب پاشدم م. ج: اها بگردم دخترم بخواب شب بخیر خدافظ بوق بوق وا این چرا اینطوری بود بعد چشمام رو بستم و خوابیدم

ویو هانا با صدای زنگ گوشیم از خواب بلند شدم ۵دقیقه گیج و منگ بودم که یادم افتاد امروز دانشگاه داریم مثل جت از سر جام بلند شدم رفتم دوش گرفتم بعد از ۱۰دقیقه اومدم هنوز ۴۰دقیقع وقت داشتیم که یونا اومد تو یونا: ا بیدار شدی هانا: اره یونا: باشه یونا در رو بست منم یه ضد افتاب زدم با یه برق لب یکم رژ گونه زدم موهام رو از پشت بستم و رفتم تو حال ویو جنی باصدای زنگ گوشی یونا از خواب بیدار شدم رفتم یه اشپزخونه یه آب خوردم جولیا: إ بیدار شدی برو اماده شو دیر نشه جنی: باشه کیوت من جولیا: 😍 بعد رفتم داخل اتاقم یه ارایش لایت کردم لباس دانشگاه رو پوشیدم موهام رو فرق کج درست کردم و رفتم داخل حال ویو یونا بعد از اینکه از اتاق هانا اومدم بیرون رفتم یه دوش ۵دقیقع گرفتم و اومدم مرطوب کننده زدم بایه رژ کم رنگ فرم دانشگاه رو پوشیدم و موهام رو با اتو صاف کردم و رفتم تو حال که هانا گفت: چه عجب اومدی یونا: یجوری م. یزنمت که صدا سگ بدی هانا: 🤏🏻🤐 ویو جولیا خیلی خوابم میومد بلند شدم رفتم دستشویی صورتم رو اب زدن اومدم یه کم ارایش کردم لباسم رو پوشیدم رفتم تو حال جنی: بریم همه: بریم
ویو یونا نشستم پشت ماشین بعد از ۱۸دقیقه رسیدیم ساعت۶:٠٠صبح بود ما ساعت۶:۳٠ باید اونجا میبودیم جنی: چقدر زود رسیدیم هانا: حالا ول کن بریم تو حیاط بشینیم (رفتن تو حیاط نشستن) جولیا: ای کاش اون پسرا توی این دانشگاه باشن جنی: مگه سنشون رو میدونی؟ هانا: نه ولی به صورتشون میخورد دانشگاهی باشن جنی: اگرم دانشگاهی باشن فقط ۱٪ وجود داره تو این دانشگاه باشن یونا: تازه اگرم باشن داخل این دانشگاه سال اخرین (صداس جیغ دخترا) هانا: چخبره جولیا: ۳پسر اومدن مثل اینکه یونا و جنی: اینا که همون جولیا و هانا: پسرا ی هواپیمایین (دخترا وارد کلاس شدن)
جنی: وای چرا معلم نمیاد یه دختره: شما دانشجو های جدید هستین یونا جنی هانا جولیا: بله دختره: وای بلاخره بعد از مدت ها اها من جون سولی هستم (بچه ها خودشون رو معرفی کردن) استاد: سلام بچه ها ببخشید دیر کردم سلام دوستان من کیم سوکجین هستم جنی:(اروم دم گوش یونا) چه استاد خوش قیافه ای داریم یونا: اره خوشگله (بعد کلاس) هانا: اخیشش خسته شدم بچه ها بریم بوفه همه: بریم ویو جولیا داشتیم کیک و قهوه میخوردیم چکه یکی گفت: بچه ها بیایید دعوا جنی: دعوا سولی: احتمالا جیمین اینا بازم دارن یکی رو تنبیه میکنن جولیا هانا یونا: جیمین 😮 هانا: منطورت که پارک جیمین نیست سولی چرا خودشه شما از کجا میشناسین جولیا: بعدا میگیم بریم ببینیم این تنبیه که میگن چیه هوسوک: چیه ادم شدی احمق فکر نکن کار ما همینجا با تو تموم میشه ها پسره: اقا غل. ط کردم بزار برم یونگی: باید تاوان کارت رو پس بدی جنی دم گوش یونا: اینا دارن چیکار میکنن یونا: نمیدونم هانا: من دیگه نمیتونم این مسخره بازیو ببینم (بعد از تموم شدن دانشگاه)(تازه رسیدن داخل خونه(ویو جولیا من رفتم تو اتاقم ارایشم رو پاک کردم لباسم رو دراوردم و تیشرت و شلوار پوشیدم(بالا عکسش هست) رفتم ولو شدم رو تختم و گوشی نگاه کردم ویو هانا رفتم اتاقم لباسام رو دراوردم و یه تا. پ شلوا. رک پوشیدم رفتم دستشویی صورتم رو اب زدم موهام رو باز کردم شونه زدم و گوجه ای کردم و رفتم تو حال هنوز بابت اون اتفاق دانشگاه ناراحتم بهشون نمیخورد پسرای بدی باشن ویو جنی لباس دانشگاه رو دراوردم یه لباس راحتی پوشیدم و رفتم تو حال دخترا همه حالشون گرفته بود ویو یونا رفتم اتاقم فرمم رو دراوردم یه تیشترت با شلو. ار. ک پوشیدم موهام رو دم اسبی پایین بستم رفتم تو حال دخترا تو خودشون بودن که جنی گفت: خوبید جولیا: نه هانا: اخه بعد از اون اتفاق دانشگاه چطور میتونیم خوب باشیم جولیا: فکر میکردم پسرای خوبی باشن اما چرا اینطوری کردن یونا: معلوم نیست این طور که معلومه قلدر های مدرسن جنی: سعی کنید باهاشون گرم نگیریم بچه ها راستی معلم فیزیک چقدر شبیه چقندر بود یونا و جولیا و هانا: 😂😂😂 هانا: وای راست میگه اخ دلم جولیا: بریم بیرون جنی یونا و هانا: بریم (بیرونن) یونا: دلم برای ارامش تنگ شده بود جولیا: من دستشویی دارم برم.... میام هانا: صبر کن منم بیام یونا: 😂 جنی جان ببخشید اینا دستشویی دارن نمیتونن خودشون رو نگه دارن جنی: وایی من خیلی گشنمه یونا: منم بریم اونجا یه دکه هست ساندویچ داره جنی: من انقدر قدمم زدم از پا افتادم میشه بلی خودت بخلی (کیوت گفت) یونا: اینجوری نمیگفتی هم میخریدم جنی: 😆 ویو هانا رفتیم به نوبت دستشویی من منتظر جولیا بودم که جولیا دیدم داره طول میکشه خودم رفتم دستشویی اومدم دیدم جولیا دستشویی نیست گفتم: یعنی چی شاید رفته پیش بچه ها که یکی گفت:نگرانش اون نباش نگران خودت باش خواستم برگردم که یه دستمال جلو دهنم گرفت و سیاهی ویو جولیا اومدم از دستشویی بیرون که فهمیدم هانا منتظر نبوده و رفته دستشویی 😆منتظرش بودم که یکی یه چیزی جلو دهنم گرفت و نفهمیدم ویو جنی منتظر یونا بودم که یکیدگفت ببخشید خانم شما این ادرس رو میشناسید گفتم: اممم بله پاساژ..(نتیجه ببینید.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلامم ^^❤
تولدت مبارک باشهه ^^💕
امیدوارم به همه ی ارزوهای قشنگت برسیی ^^❤
مرسی عزیزم
❤❤❤
بعدییی لطفا خیلی خوب بود
عالی بود ولی انقدر دیر گذاشتی قبلیا یادم رفت ولی اشکال نداره توهم مثل ما درگیر مدرسه و درسی