*آنیا* رسیدم خونه. با باز شدن در، بوند مثل همیشه پرید روم. (ها...بسه بوند قلقلکم میاد ،هه هه نکن) مادر اومد استقبالم و گفتم:(خوش اومدی آنیا سان ، بیا یکم اسنک بخوریم)(باشه لباسام رو عوض کنم میام) وارد شدم و با پدر مواجه شدم که رو مبل نشسته ( سلام آقای فورجر!) سرش رو اورد بالا و گفت:(مدرسه خوب بود؟)تعجب کردم. ۴ سال بود که درمورد مدرسه صحبت نمی کرد.(ب...بله خوب بود) (بیا اینجا بشین)
(چشم) کنارش نشستم. یک جرعه قهوه خورد و گفت:(متاسفم!)(هان؟) (تو این ۴ سال سر چیز های الکی اعصابتو خورد کردم،متاسفم آنیا، تو تنها دختر منی! لطفا منو ببخش) (پدر لطفا اینجوری نگو) محکم بغلم کرد. (دوستت دارم بابایی) (به به پدر و دختر آشتی کردن خدا رو شکر) (مامان!) اون لحظه با آغوش گرم مامان مواجه شدم. با اینکه همش نقش بازی کردن بود و بعد از صلح تموم می شد ولی ما بازیگر های خوبی بودیم. نمیدونم چرا ولی میخواستم کاری کنم که این خانواده تا ابد بمونه! (راستی، برای مراسم رقص ، من و دامیان هم گروه شدیم، ساعت ۵ هم قراره با بکی و پاتنرش بریم سالن تمرین) برق خوشحالی رو تو چشمای بابا دیدم.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
31 لایک
یه سوال لوییس کیه؟
شخصیت من درآوردی
آهان دو ساعت رفتم تو گوگل سرچ کردم 😂
خیلی نازه♥️♥️♥️♥️♥️
پارت بعد
داره تو برسی خاک میخورد و منتشر نمی شود
منتشر شد ولی شخصیه
پس پارت بعدی چیشد؟
داره تو بررسی خاک میخوره
منتشر شد ولی شخصی
عالی
پارت بعد
منتشر شدع ولی شخصی شده
نمیخوای پارت بعدی رو بدی؟
به زودی
بزار بزار؛-؛
چشم چشم
منتشر شده ولی شخصی شده
ععع الان حمله میکننممم
بزار بزار
عالیییی،آفریننن
مرسییییی