ناظر عزیزم امیدوارم از نظارت روی این داستان لذت کافی رو ببری و ردش هم نکنی ♡
با باد سردی که لبه ماه به سمت صورتش پرتاب کرد لحظه ای حس کرد پشیمان شد. انکار چیزی در دلش نجوا میکرد اگر همین حالا هم به خانه برگردی مشکلی پیش نخواهد امد..اما باز هم صدای مخالفی نیز درون او بود که دلش نمیخواست هیچ جوره کم بیاورد. گاهی در زندگی دچار تناقض میشویم و هر صدایی در وجودمان نظری متفاوت دارد..اینبار دسامرا به صدایی که پریدنش را تایید میکرد گوش کرد.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
هاییییی بنده مسابقه داستان نویسی راه انداختم جایزشم دستاورد و ۶۰۰۰ امتیازه! خوشحال میشم شرکت کنی!🥔🥔🥔🥔🥔🥔🥔🥔