*فلش بک * (خانه ی آتسوشی ) * دازای* آتسوشی داشت با گربه ها بازی می کرد . دست هام رو تو جیبم کردم و گفتم :(میشه اینقدر که به گربه ها توجه داری به منم توجه کنی؟) ( چرا؟ تو که فقط همسایه ای) (ولی تنهاممممم) ( دازای!) ( بله؟) (اگه اونقدری که تو کرم می ریختی منم می ریختم تنها میموندم ) ( بی خیال آتسو من میرم) آتسوشی دختر خوبی بود ولی بخاطر اخلاقیاتش به من نمی خورد. سنگ های جلو پام رو لگد می کردم که یکی بهم خورد . *چویا* اگه اون دختر همون دختر باشه میتونم آکو قبلی را برگردونم،فقط باید یک نفر رو پیدا کنم که بهش نزدیک باشه. همینطور که فکر میکردم به یکی برخورد کردم و افتادم زمین . (ببخشید) سرم رو بلند کردم. یک پسر قدبلند موقهوه ای (تو دازای نیستی که تو کلاس A است ؟ ) (بله خودمم و شما باید چویا باشید ) دازای همکلاسی منه با اینکه تا حالا باهاش حرف نزدم ولی...(شما اینجا زندگی میکنید؟) ( بله) ناگهان صدای دختری اومد. از حیاط آپارتمان دختری با موی سفید بیرون اومد. چشم های دو رنگ،موهای نامنظم اون آتسوشیه. دختر داد زد(دازای مادرم گفت امشب شام بیا خونمون اگر پدر و مادرت نیستن)
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
عالیییییی
مرسییییی
تروخدا زودتر بزار ما داریم از فضولی میمیریممم؛-؛
حداکثر تا فردا شب میذارم
وای عالی بود
داداش فقط کرم نریز
عین مانگاکاها مسخره نشی بیای همه شونو از هم جدا کنیااا
آخرش همه شون باید بهم برسن√ اره🌚
مرسی
عزیزم بذار نگم قضیه از چه قراره که اگه بگم کله ام رو می کنید
خودم پارت میکنم√بمولا بهم نرسن کلتو میکنم
وای واقعا عالی بودددد عرر
مرسیییییییی
واییی عالی بود خیلی دوست دارم پارت بعد رو ببینم
مرسی سعی میکنم تا فردا شب بذارم