قرار نبود عاشق بشم p⁴

رسیدیم کانادا و وارد عمارتمون شدیم عجب جایی بود یه آبشار و یه حیاط خیلی بزرگ و..... دهنم‌همینجوری وا مونده بود یونگی دهنمو بست یونگی:چیز جالبی دیدی؟ ا/ت:نه نه رفتیم داخل خونه لباسامو عوض کردم خودمو پرت کردم رو مبل یونگی رفت آشپزخونه یچیزی درست کنه کترل و برداشتم و تلوزیون و روشن کردم وقتی روشن کردم جونگ کوک و داشت نشون میداد ا/ت:اههه دوباره کانال و عوض کردم دوباره جونگ کوک بود ا/ت:واتتت چرا هر کانالیی میرم جونگ کوکه؟ یونگی:بهش فکر نکن بیا غذا بزن بر بدن پاشدم رفتم سر میز نشستم یونگی میز و چید و شرو کردیم به خوردن ا/ت با دهن پر:خوشمزه شده یونگی خندید یونگی:نوش جونت

بعد غذا رفتم اتاق و خودمو پرت ‌کردم رو تخت و گرفتم خوابیدم(درحال چرت کوچیک زدن (ویو جونگ کوک) یونسو اومد تو دفترش یونسو:کوکی میخواستم یچیزی بگم؟ کوک:چی‌میخوای بگی یونسو:راستش اون عکسی ک بهت نشون دادن فتوشاپ بود کوک:چی؟؟؟؟ یونسو:درسته فوتوشاپ بود ا ن بهت خیانت نکرده بود کوک:یعنی همش دروغ بود یونسو برو گمشو بیرون دیگه نبینمت یونسو با گریه رفت کوک:یعنی چییی بهتره به ا/ت زنگ بزنم زنگ زدم به ا/ت ولی جواب نمی‌داد یعنی الان ا/ت کجا رفته؟ چجوری پیداش کنم یه نفر و میشناسم میرم پیش اون

کوک رفت سوار ماشین شد و رفت پیش یکی از دوستای قدیمیش کوک زنگ‌در خونشو زد پارک:عه کوکییی پارک در و باز کرد و کوک رفت تو کوک:سلام برادر پارک:چ عجب یه سری به ما زدی کوک خندید کوک:ازت یه کمکی میخوام پارک:چیشده؟ کوک:دنبال یه نفرم ولی نمیدونم کجاست پارک:مشخصاتشو بگو کوک:پوست سفیدی داره موهای قهوه ای بلند چشماش قهوه ای یخ دونه پیرسینگ زوی لبش هم داره پارک:هومم داره رودیابیش میکنه پارک:ایشون مین ا/ت هستن؟ کوک:اره خودشه پارک:اوه یه برادر داره فکر کنم اون بدونه کجاست کوک:برادر عه مگه برادر داشت؟ پارک:داشت برادرش ناپدید شده بود ولی نمیدونم فکر کنم گروه مطمئن نیستم حالت از برادرش بپرس کوک:برادرش کیه؟ پارک:مین یونگی کوک:یونگی هیونگ عه دستت درد نکنه خیلی لطف کردی جبران میکنم پارک:این چ حرفیه

کوک زنگ زد به یونگی یونگی:کوک؟ کوک:بله یونگی:بله کوک:ا/ت کجاست یونگی:سر قبر من کوک:هیونگگگ یونگی:دردد وقتی قلب خواهرمو میشکونی واسه چی بگم‌کجاست کوک:هیونگگگ خودم فهمیدم اشتباه کردمم لطفااا یونگی:کوفت هیونگ کوک:یونگییی لطفاً میدونم اشتباه کردم یونگی قطع کرد کوک:هقققق چیکار کنمممم چجوری ا/ت رو میدا کنم بهش بگم اشتباه کردم نمیدونم.. باید یه فکری کنم بزار دوباره زنگ بزنم به هیونگ یونگی:چتههه چقدر زنگ میزنی کوک:میشه ببینمت خواهشا باهات حرف دارم یونگی:من‌ الان سئول نیستم! کوک:پس کجایی؟ یونگی:سرقبرت کوک:اذیت نکن دیگه یونگی:فعلا چندروزی خارج از سئولیم تو یکی از امارتامون نمیگم چون تو جاشون میدونی یونگی قطع کرد کوک:بزار حداقل حرفمو بزنم بعد قطع کن صبر ‌کن ببینم گفت امارت...یونگی یدونه امارت بیشتر نداره اونم توی کانادا هومم خیلیم عالی^^ پس فردا صبح راه میفتم کانادا.... ادامه دارد..