پارت 1 ناظر پلیز منتشر:)
( آلیسون ) با قدم های آروم توی خیابون خلوتی راه می رفتم کوله پشتی روی شونمو جابه جا کردم باد موهامو به پرواز در اورده بود تازه کلاس دانشگاه تموم شده بود... تصمیم گرفته بودم یه روانشناس بشم همیشه از بچگی عاشق این شغل بودم تو این فکرا بودم که خودمو جلوی عمارت بزرگ خودمون دیدم دستمو روی زنگ در فشردم صدای قدم های تندی نزدیک میشد درو باز کرد که چشمم به الویا خدمتکار قدیمی خونه افتاد تقریبا از وقتی خودمو شناختم توی خونمون کار میکرد زنی با موهای مشکی و چشمای سبز بود اخلاق خوبی داشت مخصوصا با من...الویا : سلام خانم ، خسته نباشید بفرمایید آلیسون : ممنون...لبخندی زدم...بوی غذا توی حیاط پیچیده چی درست کردی؟ الویا : امروز مادرتون گفتن خودشون غذا درست میکنن آلیسون : جدی؟ اوکی من برم وارد خونه شدم کف زمین و پارکت پوشونده بود دیوار ها کاغذ دیواری های سفیدو جذب کرده بودن اتاقم طبقه بالا بود اما برگشتم سمت آشپزخونه تم روشنی داشت کفش سرامیک سفید بود و دیوار هاشم سفید رنگ کابینتا و اپن نسکافه ای رنگ بود مامان پشتش به من بود و درحال سرخ کردن سیب زمینی بود از پشت دستمو دور گردنش حلقه کردم سلام مامان چی درست کردی؟ اوو میبینم غذای مورد علاقمه سیب زمینی سرخ شده با پنیر لیا : سلام عزیزم دانشگاه چطور بود؟ خوش گذشت ؟ آلیسون : آخه با این همه درس چطور خوش میگذره؟ دستمو بردم سمت سیب زمینیا که مامان زد رو دستم لیا : انقد ناخنک نزن
آلیسون : آروم با خنده لب زدم : چشم..چشم مامانی من برم لباسمو عوض کنم زود میام با سرعت از پله ها بالا رفتم و وارد اتاق شدم و در و پشت سرم بستم پنجره باز بود و باد ملایمی که می وزید پرده های آبی رنگو به حرکت در می اورد رفتم سمت کمد لباسم و یه تیشرت قرمز با شلوار مشکی برداشتم و پوشیدم از اتاق رفتم بیرون الویا در حال چیدن میز غذاخوری بود آروم لب زدم بابا کجاست؟ الویا : آقای کلاوس سر کارَن گفتن جلسه دارن آلیسون : آره...مثل همیشه صندلی و عقب کشیدم و پشت میز بزرگ یازده نفره نشستم لیا : آلیسون... غذاتو بخور آلیسون : چنگال و تو دستم فشردم و رو به مامان لبخندی زدم بعد یه دونه سیب زمینی که پنیر و غرق خودش کرده بود توی دهنم گذاشتم خیلی خوشمزس
لیا : خوشت اومد؟ آلیسون : معلومه...عالیه بعد از تموم شدن غذا از سر میز بلند شدم و رفتم سمت اتاقم گوشیو برداشتم و روی تخت دراز کشیدم قفل گوشیو باز کردم پیام هامو چک کردم که یه پیام که از طرف شماره ناشناس بود نظرم و جلب کرد دو تا پیام داده بود ( توی چت علامت آلیسون × علامت ناشناس_ ) _ سلام × توی پیام دوم نوشته بود _ اسمت چیه؟
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
خیلی داستان خوبیههه دوسش دارممم
ممنونم عزیزم منم شما رو دوس دارم:)
بلخرههههههه پس از سال ها جستجو ی داستان غیر هاگوارتزی بدون جادو پیدا کردممممممم
عالی بود کیوتم
واقعا:)💚تنککک لاوم
نااایسسسس🌌🙃🌖
تنکس کیوتم💚🗼☺
مثل همیشه...
تنکس کیوتم:)💙
حااااال کردممممم عالی بوددددددد😭😭💚💚
دمت گرم خیلی خوب مینویسی
ممنوووون کیوتم لطف داری☺💚🌙