من و بلک پینک پارت ۱

یک روز معمولی بود منم از وقتی که ۱۱ سالم بود آرزو داشتم برم به کره ی جنبوبی من الان ۱۷ سالمه و یک سال بود که میرفتم کلاس زبان تا در آینده برم به کره ی جنبوبی و این که اسم من تبسم هستش خب بریم تا داستان رو شروع کنیم

خودم:مامان وسایلم رو جمع کردی؟،مامانم:اره دخترم جمع کردم فقط زود برو که الان پروازت رو از دست میدی، اوه راستی باید بگم که من یه دختر ایرانی هستم،خودم:باشه مامان الان سریع میرم فرودگاه!

من تو هواپیما بودم که یهو دوستم رو تو هواپیما دیدم اروم صداش کردم گفتم:آترین تو اینجا چیکار میکنی؟آترین:اوه راستی تو خودت اینجا چیکار میکنی؟،خودم:من میخوام کنسرت بلک پینک رو ببینم،آترین:چه جالب منم میخوام برم کنسرت بلک پینک😍بعدش من آترین رو بغل کردم اون هم من رو بغل کرد خیلی خوش حال بودیم و کنار هم نشستیم😊

بعد از اینکه هواپیما فرود اومد من و آترین بی صبرانه سریع اومدیم بیرون 😁آترین:وای تبسم من خیلی استرس دارم چند ساله که منتظر این روز هستم😫.خودم:وای من همینطور😫،که یهو یه ماشین مدل بالا ی مشکی اومد چهار تا دختر اومدن بیرون اونا بلک پینک بودن که یهو من سریع رفتم سمت شون و امضا خواستم 😍 که جنی به من امضا داد 😍😍 من نزدیک بود غش کنم آترین هم امضا خواست و به اون هم امضا دادن مردم ریختن سرشون که منیجر اونا رو سوار ماشین کرد و برد

خودم:وای آترین دیدی چی شد جنی به من امضا داد اصلا باورم نمیشه که یه روز اون رو از نزدیک ببینم🤯!!،آترین:وای منم همینطور🤯!!. من و آترین رفتیم به هتل تا شب رو اونجا بمونیم من اصلا خوابم نمیبرد چون خیلی خوش حال بودم و خیلی هم استرس داشتم که فردا نتونم برم به کنسرت بلک پینک😥

فردا صبح شد که آترین اومد بالای سرم گفت:پاشو دیگه دیر شد وگرنه نمیرسیم به کنسرت بلک پینک!!من باشنیدن کلمه ی کنسرت سریع پا شدم و منو آترین لباس مون رو عوض کردیم و رفتیم به کنسرت بلک پینک اونا خیلی خوب آهنگ میخوندن من عاشقشون بودم😍😍