6 اسلاید صحیح/غلط توسط: رافائل انتشار: 2 سال پیش 74 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
لایلا پارت هفت
اینم یکی دیگه به جبران این چند وقت
🌌خیلیا اینو نمی دونستن اما بایفراست فقط یه پل نبود.خب در واقع پل که بود اما اون ذهن هم داشت.البته نه مثل ذهن یه ادم چون اون خیلی احساسات زیادی نداشت معمولا فقط خسته بود انقدر خسته که انرژی نداشت خودش دَرِ بین جهان ها رو باز کنه انگار فقط منتظر بود یکی با کمک اون بین جهان حرکت کنه تازه یه چیز دیگه هم بود اون فراموش نمی کرد بایفراست از اغاز بودنش که به میلیون ها سال پیش برمیگشت هم خاطره داشت و همه رو به یاد داشت...هر حرف و کلمه هر زمزمه هر صورت همه چیز رو به یاد داشت همه پیشینیان هایمدال که از دروازه مواظبت می کردن هم به یاد داشت.اما اون یه نفر دیگه رو هم به یاد داشت...تنها کسی که فهمید اون ذهن داره که یه جورایی زنده ست...کسی که ذهن و خاطرات اون رو دیده بود...لایلا🌌
🌌لیلا می دونست که اگه با ذهنش با بایفراست ارتباط بگیره میتونه اون قانع کنه که اونو به یه مکان دیگه بفرسته جایی که به درد یه دختر فراموشی دار با قدرتای عجیب بخوره.حالا نقشه اش اماده اجرا بود...میتونست با قدرتش حافظه اش رو پاک کنه...میتونست خیلی راحت بایفراست رو قانع کنه اونو به یه جای دیگه بفرسته فقط باید مورد دوم رو قبل از مورد اول انجام میداد...دلش برای هیچکس تنگ نمی شد...کسی هم دلش برای اون تنگ نمی شد...البته شاید یکم دلتنگ فریگا میشد اما این دیگه مهم نبود چون به هر حال اونم فراموش می کرد(البته هنوزم کمی ناراحت بود)حالا وقتش بود هر چی زود تر بهتر.راه افتاد و مخفیانه به سمت بایفراست رفت🌌
🌌لایلا به بایفراست رسید.دوست داشت بگه شانس اورد که هایمدال اونجا نبود اما خب الان وقت ناهارش بود(چیه؟نگهبانای ایزد هم به ناهار نیاز دارن)و لایلا هم اینو میدونستو واسه همین الان به اینجا اومد.حالا باید بایفراست رو قانع میکرد.دو تا دستش رو روی پل گذاشت و شروع کرد.توصیف اتفاقی که افتاد سخته.این یه ارتباط بین دو ذهن بود دو ذهن متفاوت از هر انسان و موجود دیگه.بین دختری که خاطرات و ذهن صد ها نفر دیگه رو در خودش داشت و پلی که میلیون ها سال خاطره داشت.در بین رد بدل شدن هایی که اتفاق افتاد لایلا بایفراست رو قانع کرد که اونو به ججایی بفرسته که بیشتر از همه به درد یه انسان میخورد جایی که اونا ازش میان...زمین یا جوری که بایفراست می شناخت میدگارد...حالا لایلا یه قدم به آزادی نزدیک تر بود فقط باید یه کار دیگه انجام میداد و بعد از ذهنش هم آزاد می شد خنجرش رو در اورد و خراش های کوچکی رو روی دستش کشید و به سمت درگاهی که بایفراست باز کرد راه افتاد🌌
🌌همون زمان در قصر هشداری برای اودین ، هایمدال و فریگا رسید...که بایفراست به دست کسی غیر از هایمدال و اودین باز شده.همه ان ها با نهایت سرعت به سمت بایفراست رفتن.برادرا که عجله مادر پدرشون و هایمدال رو دیدن یواشکی دنبال اونا راه افتادن(شما فقط یکاشکی راه میافتین دنبال این و اون)و تقریبا هم زمان به بایفراست رسیدن.روی پل رفتن تا ببینن که بازش کرده که لایلا رو دیدن که یک دستش رو روی صورتش گذاشته بود و تمرکز کرده بود.اول همه گیج شدن که چرا باید لایلا اینجا پیش بایفراست باز شده باشه و این حال عجیب رو داشته باشه؟ اما فریگا ترسید چون میدونست این حالت لایلا برای چچیه لایلا می خواد حافظه ش رو پاک کنه و داد زد:لایلا صبر کن!
لایلا روشو برگردوند به سمت اوناو لبخند تلخی زد و گفت : متاسفم بانو من اما من می خوام آزاد بشم.
رو به لوکی و ثور برگشت و گفت : حیف شد اگه همه چی جور دیگه ای پیش می رفت شاید ما الان خانواده بودیم. و در اخر به سمت اودین برگشت و گفت : پدر همگان لطفا حقیقت رو به اون بگو...می دونی کی رو میگم...پسر سرزمین یخ.خواهش می کنم.
و قبل از این که کسی کاری بکنه خودشو به درگاه پرت کرد و حافظه اش رو پاک کرد🌌
یوهاهاها
پایان بخش اول لایلا دختر آزگاردی
(الان مثل این عکسه شدم)
پ.ن:در مورد پسر سرزمین یخ
اگه نفهمیدید سرزمین یخ یوتون هایمه پس پسر سرزمین یخ یعنی پسری از یوتون هایم که میشه لوکی
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
داستانت واقعا قشنگه
جیغغغ چرا این کارو کرددددددددددد
چون من می خوام
یوهاهاها
میبینم نویسنده ای هستی همچون من که صرفا چون دلم میخواد شخصیت های داستان باید در به در بشن😂
کجاشو دیدی عجیجم
حالا حالا بدبختی در انتظار لایلاست
لایلااااااای اوجکوووول خودتو به چوخ دادی(هرچند که منم بودم همین غلطو می کردم🗿) عررررررررررررررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر عررررررر 😭💔
حالا اونقدرم به چوخ نداده(منم همین طور🗿)هههههه هههههه هههههه هههههه
چرا دادددد معلوم نی گیر کی بیوفته که🗿🤌🏻
برا من معلومه عزیز
میدونم دارم چی میگم
ولی من هنوز دارم فش.ا.ر می خورم🗿🤌🏻
فشار نخور پنیر بخور🗿
پنیر بخورم خل میشم🗿
نلنگی میقولی ؟
با متن خون گریه کردم دیگه چرا با عکسا دپ ترش کردی🥲💔💔💔💔
هی هی هی
بابت عکسا باید از آوگادو6 تشکر کنی
بابت متنا از من
شایدم شکایت میل خودته
آوگادو6 کیه؟•-•
ارتیست اون عکسا
Avogado 6
پشمام فک می کردم همین جوری از نت پیدا می کنی باو با کلاس🗿🤙🏻🍻
هی بابا خفن🗿🤙🏻
فالوم کنید بک میدم ۰_۰🍨
فالوم کنید بک میدم ۰_۰🍨
فالوم کنید بک میدم ۰_۰🍨
فالوم کنید بک میدم ۰_۰🍨
فالوم کنید بک میدم ۰_۰🍨
فالوم کنید بک میدم ۰_۰🍨
باشه ولی یه لحظه با خودم گفتم یه نظر واقعیه ذوق کردم