یلداتون مبارک❤⛓
از زبان .جکسون سوروس ملفوی.
خشکم زد ولی سریع قبل اینکه منصرف بشه برگشتم سمتش و کنار دریاچه نشستم که کمی عقب رفت دستم را بردم بالا و گفتم:هی ببین من واقعا نمیخوام بهت اسیب برسونم.
_دست خودم نیست!!
جلو اومد و دستش رو روی صخره درست کنار بدن من گذاشت و بدون هیچ حرفی به من خیره شد با شوق بهش نگاه کردم _بعد اون روز توی مهمونی فکر نمیکردم بتونم دوباره ببینمت.
انتهای لبش به بالا کش اومد و لبخندی زد
نمیدونم چند ساعت گذشته بود که باهم حرف میزدیم البته که بیشتر سکوت بود و نگاه های خیرمون به همدیگه!خیلی جزئی درمورد خودش حرف میزد که فهمیدم هنوز بهم اطمینان نکرده و بهش اصراری نکردم
ولی تونستم بفهمم که اون خیلی مهربونِ.با افتادن نور زیادی داخل چشام چشمام رو نصفه بستم،
_صبح شد!!!!!
_لعنتی!من باید برم قبل اینکه کسی بفهمه
_باشه
بلند شدم و خواستم برم که منصرف شدم و برگشتم طرف دوروتی و گفتم:
_راستی!از اشنایی باهات خیلی خوشحال شدم،امیدوارم بازم ببینمت
_منم همینطور، اگه خواستی من اینجام میتونی پیدام کنی
سرمو تکون دادم و سریع به طرف هواگوارتز دویدم و از راه مخفی که یپدا کرده بودم بدون اینکه کسی بفهمه وارد هواگوارتز شدم
○دو ماه بعد○
_هی استاد اسنیپ رو کشتند!!!
سریع سرم را به طرف اون پسری که حتی اسمشم نمیدونستم برگردوندم گفتم:چی؟؟؟
_استاد اسنیپ را کشتند،خیلی ها رفتند دنبال قاتل اون غیب شده!
اولین چیزیکه از ذهنم عبور کرد دوروتی بود طی این دو ماه باهم خیلی صمیمی شده بودیم و بهم از زندگیش گفته بود ولی الان همون کسی که باهاش زندگی میکرده و به گفته خودش تنها دلیل و جواب سوالهایش بوده مرده؟کشته بودنش؟
سریع بلند شدم و با تنه ای به اون پسر از در بیرون رفتم دور خودم چرخیدم اخر سر با دیدن تجمعی در جلوی اتاق پرفسور اسنیپ به طرفشان رفتم و یکی یکی هولشان دادم اونور
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
یه سری هم به ما بزن خبببب🗿
خوبی؟ ♡
سلام مجدد 😂
مث همیشه محشرررررر هسخفسبطحفط
گایز متاسفانه تا دوهفته به دلیل امتحانات شرایط پارت گذاری برام ممکن نیست:)
درک میکنم واقعا🥲موفق باشی 💚✨️
کاشکی همه مثل تو بودن چقدر مهربونییی😍😍
فدات بشم من
عالییییییی
فداتم😍💞
واهااااییی بالاخرههههه مرسیی
😂😍🌛