جنی و تهیونگ پارت ۱

سلام من کیم جنی هستم استعداد های زیادی دارم دوست دارم یا استاد زبان یا اشپز یا ایدل بشم بیشتر ایدل شدن رو دوست دارم بریم ادامه داستان 👈👈👈

از خواب پاشدم دست و صورتم رو شستم و صبحانه خوردم یه لباس صورتی کیوت پوشیدم ، کفش پاشنه بلند صورتی ، موهام رو اتو کشیدم و باز گذاشتم سوار ماشینم شدمو به دانشگاه رفتم لیسا اومد پیشم لیسا : سلام عشقم جنی : سلام نفسم لیسا : شنیدی چی شده ؟؟؟ جنی : نه چیشده؟؟ لیسا : امروز کمپانی وای جی میخواد بیاد دانشگاه و ازمون تست بگیره وایییییییییی جنی : عالیههههه بیا بریم داخل دانشگاه لیسا : بیا بریم وقتی به کلاس رفتیم یه پسره به جای خانم سکاندرن اومده بود معلم جدید : سلام خانم ها و اقایان اسم من.........

که یهو اژیر خطر خورد رفتیم پایین و دیدیم ماشینم اتیش گرفته رفتم جلو و سریع چیزایی که نسوخته بود رو با لیسا برداشتیم و رفتیم عقب که یهو ماشین ترکید افتادم زمین گریم گرفت اون ماشین برام خیلی مهم بود کادوی تولدم بود پدربزرگ خدا بیامرزم بهم داده بود بچه ها برگشتن به کلاس من بودمو لیسا و استاد جدیدمون استاد : عیبی نداره همین که سالمی خدا رو شکر کن بیا برگردیم به کلاس بعدا یه فکری میکنیم لیسا : استاد درست میگه بریم سر کلاس بعد از کلاس خودم میرسونمتون از زبان استاد : سرشو برگردوند چشماش قرمز قرمز رنگ اتیش بود من و لیسا دلداریش میدادیم ولی اروم نمیگرفت اخر سر بلند شد و رفتیم سر کلاس از زبان جنی : رفتیم کلاس و نشستم روی صندلی و لیسا هم کنارم نشست دستم رو تو دستاش گرفته بود استاد خودش رو معرفی کرد و گفت : اسم من کیم تهیونگه بعضی از شما من رو میشناسید من توی کمپانی بیگ هیت کار میکنم و.....

یکم دیگه حرف زد ولی من حواسم نبود فقط با بغض نگاهش میکردم ازش اجازه گرفتم و خواستم برم دست و صورتم رو بشورم که یک دفعه یه نفر به اسم رو اجازه گرفت که همراهم بیاد استاد تهیونگ هم قبول کرد و از کلاس خارج شدیم که گفت : .......

تا همینجا نوشتم سعی میکنم پارت بعد بیشتر باشه مرسی که تا اینجا خوندین امید وارم تستچی زود این تست رو منتشر کنه ازش خواهش میکنم و.....

و خدانگهدار لایک و کامنت یادتون نره عشقای من 💜💜💜💜💜💜💜💜