دخملا و آقا پسرا ازین طرف

خوب به دومین تست من خوش اومدید. البته این بار این تست، داستان هست ی داستان عالی و فوق العاده♡ لایک و کامنت یادتون نره ^-^

من ی دختری مثل بقیه ی دخترا و بچه ها هستم. درسته... اما زندگی من مثل بقیه ی زندگی های دخملا و بچه های دیگه نیست... ۱۳ سالمه و تو ی خونواده ی ۴ نفره زندگی میکنم و سرپرست این خونواده خودمم. . ادامه←←

پدرم سالهاست که از دنیا رفته و مادرم بیماره... ی داداش دارم ۶ ساله با، ی آبجی ۳ ساله. هر روز دنبال کار میگردم😔 تا خرج زندگی من و خونوادم رو بدم . . ادامه←←←

اره...درسته.... کار آسونی نیست ولی مجبورم. .. امروز هم مثل همیشه صبح از خواب بلند شدم و خودم را آماده ی رفتن به دنبال کار کردم. . . ادامه ←←←

در کنار کار کردن و پول در آوردن برای خرج زندگی.... مجبورم تو خونه هم کار کنم. آخه مادرم مریضه و کاری از دستش بر نمیاد .... . . ادامه ← ← ←

جورابمو پوشیدم و رفتم تا به این خونواده ی کوچولوم بگم که میخوام دنبال کار جدیدی بگردم.. آخه رییس قبلیم خیلی شکمو، بدجنس و دل سنگه.... . . ادامه ← ← ←

مامانم رو تخت خوابیده بود. منم رفتم و صورت زیباش رو بوسیدم.. ♡ داداش و آجی کوچولوم تازه از خواب بیدار شده بودن... دویدم تا اون ها رو هم قبل از رفتنم ببوسم ^-^ ........................................................................................ اما یه لحــظــه. ... . ادامه← تست بعد =)