سلام من باز اومدم و شمارو منتظر نمیزارم پس بزنین بریم
سلام پارت قبل از اونجا تموم شدکه کارلو دیانا و نانا رفتن تو پایگاه تا... خب شروع میکنیم راستی عکس این صفحه عکس دیاناس البته روز عروسیش و من برنامه ریزی کردم که چه اتفاقاتی بیوفته و فقط باید لایکا بره بالا . از زبان نانا :توی پایگاه جمع شدیم تا قدرت هامونو تمرین کنیم و بعد شروع کردیم و خیلی خوب پیش میرفتیم. «ما حدود 2 هفته میریم جلو» از زبان کارل :ما دیگه خیلی خوب روی قدرت هامون مسلط شده بودیم و قرار شد که به پدر و مادرامون بگیم که ما هم قدرت داریم. ولی وانمود کنیم که ما نمیدونیم که اونا قدرت دارن و اول کارل 2 تا از قدرت هاشو نشون اونا داد و گفت که نمیدونه چطور این اتفاق افتاد و قدرت داره و اونا هم گفتن که خودشون قدرت دارن و قدرت هاشونو به همه ی ما نشون دادن و ما هم خیلی متعجب نگاه میکردیم طوری که کسی شک نکنه. و بعد نوبط ما شد که
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عـــــــــــــــالی بود👌👏👏😉
راستی اسم منم دیاناست 😇😉
چه جالب و خیلی خوبه که داره طرفدارام بیشتر میشه و از تستچی هم ممنون که قابلیت های جدید به سایتش اضافه میکنه
اجی اسم منم دیاناست و 12 سالمه داستانت محشره
اسم منم آنیتاس و منم مثل تو 12 سالمه و خیلی خوشحالم که خوشت اومده چون خیلی از داستان قبلیم استقبال نشد
چه جالب هم اسم شخصیت اصلی داستانم هستی
مرسی که منو دنبال میکنی ریحانه جون و خوشحالم که خوشت اومد و به خاطر حمایت تو هم هست که ادامه میدم
خیلی خوب بود