ببخشید دیر شد حالم خوب نبود زیاد 🙃💔
همه بچه ها ترسیده بودن ، بچه های گروه های دیگه از خوابگاه هاشون اومده بودن بیرون و دنبال منبع صدا میگشتن ، همه بچه ها ترسیده بودن ، ولی من فقط یه تصویر میدیدم ، دستای خونی آنا ! ... بالا سر لونا وایساده بود و هی تکرار میکرد و میگفت * من نکشتمش ! خشکه شده بودم و نمیتونستم تکون بخورم ، چطور تونسته بود ؟ دریکو منو کشید عقب ، یه چیزی گفت ولی صداشو نشنیدم ، فقط صدای آنا بود ، من نکشتمش ... همه بچه ها به من نگاه میکردن ، پاتر و بچه ها گریفیندور دور لونا جنع شده بودن ، موهای سفید و صافش الان خیس خون بود ... بدنم یخ کرده بود ، پرفسور اسنیپ دستمو کشید و از اونجا دور کرد ، چیزی که بعدش یادم میاد اینه که توی دفتر اسنیپ روی صندلی نشسته بودم و اسنیپ پشت سرم وایساده بود
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
چقدر گود..
مثل همیشه خیلی عالی بود..
از دوست شدن با کسایی که مثل خودمان خوشم میاد)
مایل به فرند؟
یس :) سارا / ورونیکا ۱۴ اند یو ؟ 🙃
تیوا/رونیکا 12
خوشبختم لاو..
همچنین 🙃
پشمااام بلخره یه رمان راجب متیو و تام
تروخدااا ادامع بدهه خیلی قشنگهههه
رف تو لیست راستی فرند میشی
وای مرسی 🥺💕 حتماااا :) ورونیکا / سارا هستم ۱۴ 🙃❤
منم اناهیتا /سارا هستم ۱۴😂
چه جالب 😂💚
بعدیی
چشم 🙃💚
واقعا لونا رو کشتی 😭😭😭😭😭😭😭😭
یه سوال منظورش لونا لاوگود بود ؟
آره 🙃💔
😭😭😭😭😭
آره 😭😭😭
منروبهافقم...متوجهایکع...(*#
😔😂