
ببخشید کم بود ، میخواستم جای حساس قطع کنم 😂💕

فردا کلاسی نداشتیم پس راحت میتونستم بخوابم ، ولی اشتباه میکردم ، با صدای دعوای بچه ها بیدار شدم ... سریع هودیمو تنم کردم و با آنا از خوابگاه پریدیم بیرون ، بچه ها جمع شده بودن دور دو نفر و نگاهشون میکردن ، جمعیت رو زدم کنار و دیدم اون دو نفر دریکو و متیوئن ! به زور از هم جداشون کردم و دریکو رو بردم یه گوشه ، بهش گفتم + چتونه شما ؟ چرا انقد دعوا میکنی ؟ دریکو گفت • وقتی دیشب با هم رفته بودین توی جنگل باید فکر اینجا رو هم میکردی ! چشم غره رفتم و هیچی نگفتم ، یکی از دخترا از متیو پرسید حالش خوبه ، متیو داد زد × به تو ربطی نداره ! از جیبش پاکت سیگارشو در آورد و رفت ... یه هوف گفتم و رفتم توی اتاقم ، لباسامو عوض کردم ( عکس در اسلاید )
امشب مهمونی اسلیترین بود و قرار بود ملکه اسلیترین رو انتخاب کنن ، منم جزو اونایی بودم که قرار بود بهشون رای بدن ( اسمشو یادم نمیاد 😂 ) آنا و مارکوس میخواستن با هم برن ، تنهایی ام که خوش نمیگذره ، پس نمیخواستم برم و امشبو تنها میموندم ... رفتم یکم تو هاگوارتز چرخیدم ، کل کتابخونه رو زیر و رو کردم ، کل حیاطو دور زدم ، گلخونه رو گشتم ، حوصلم واقعا سر رفته بود ... متیو رو یه جایی که هیچکس نبود پیدا کردم ، وقتی رفتم تو اتاق انگار صدای پامو شنید ، یهو با چوب دستیش برگشت سمتم ... وقتی منو دید چوب دستیش رو آورد پایین × فکر کردم یکی دیگس ... + اگه یکی دیگه بود چیکار میکردی ؟ × از اونجایی که از مردم خوشم نمیاد پرتش میکردم بیرون ... + آها ... × شب مهمونی خوش بگذره بهت + نمیرم ... × خب ، اگه بگم با من بیای چی ؟ + باید راجبش فکر کنم ... × خب فک کن 😐 + یه ذره جنبه شوخی داشته باش × از شوخی بدم میاد + اوکی آقای سرد و خشن ... شب میبینمت ...

با یه لبخند روی صورتم برگشتم توی اتاقم ، حالا چی بپوشمممم ؟ ( برو پیژامه باباتو بپوش 😂💔 ) دنبال لباس گشتم ... یه لباس سبز خوشگل پیدا کردم که خودم طراحیش کرده بودم و تصمیم گرفتم تیکه جلوی موهامو ببافم ، کفشای سبزی که نارسیسا بهم داده بود رو گذاشتم کنار لباسام ... ( عکس استایل ورونیکا در اسلاید ) سه ساعت مونده بود ، وقت داشتم ... دوش گرفتم و عطر رز وحشی زدم ، بوی مورد علاقم ... جلوی آینه بودم که صدای در رو شنیدم ، به آنا گفتم + به نظرت دنبال تو اومدن یا من ؟ * فقط یه راه داره بفهمیم ... کفشاشو گذاشت زمین و رفت و در رو باز کرد + پس دنبال تو اومدن 😂 * من رفتم ، میبینمت . + اوکی ، خوش بگذره بهت ♡ تنها نشسته بودم توی اتاق ، حدودا نیم ساعت دیگه جشن شروع میشد ، متیو تا الان نیومد بود ، فک نمیکردم بعد از این هم بیاد ، پس خودم تنهایی پاشدم رفتم سمت سالن ، تو راهرو کسی نبود ، بچه های بقیه گروه ها امشب رو زودتر میرفتن خوابگاهشون ، فقط بچه های اسلیترین بودن که همه رفته بودن سالن ...
یه نفس عمیق کشیدم ، از پله ها رفتم پایین ، نگاهم فقط به رو به رو بود ولی میتونستم نگاه بقیه رو حس کنم ... یه نگاه سریع به دور و اطراف انداختم ، متیو نبود ... آنا اومد سمتم و گفت * خیلی خوشگل شدی دختر ! + مرسی ... متیو رو ندیدی ؟ * نه ، اتفاقی افتاده ؟ + نه همه چی اوکیه مرسی ♡ کل شبو تنهایی گذروندم ، فقط یه جا نشسته بودم و به بقیه نگاه میکردم که دارن خوش میگذرونن ، آنا ام که وسطای مهمونی غیب شد ... مهمونی اون شب اصلا بهم خوش نگذشت ، مخصوصا وقتی داشتن ملکه سال اسلیترین رو اعلام میکردن و صدای جیغی که اون شب شنیدیم ! ... :)
به نظرتون کیه ؟ 😂💕

چالش : دوست داشتی کدوم ورد واقعی بود ؟ 🪄 خودم اکیو 😁❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چالش=کریشیو🥲😂
آواداکداورا تا باش بزنم خودشیرین کلاسمونو بکشم راحت شم😔🤝
دوست داشتم آوداکداورا واقعی بود🖤و میشه زودتر بزاری پارت هفتو؟نمیتونم صبر کنم🥺⭐️و اینکه میشه به مسابقم سری بزنید اولین مسابقه منه🥺🖤⭐️
من مریض شدم امروزم رفتم زیر سرم ، یکم دیرتر میزارم ولی دارم هی تیکه تیکه مینویسم 🙃💚
آخی الهی زود خوب شی🥺🤍
مرسی لاو 😍 مواظب خودت باش تو مدرسه بچه ها میگیرن ویروس جدیده
قلبونت🫰🏻چشم تو هم مواظب باش🙏🏻
نفسکشیدنچقدسخته..نه؟؟|||=))
اصلا سخت نیست 😂💔
باداستانتوقطعنبرایمنیکیسختههههه
حیح ... آب قند بدم ؟ 😂💕
بیزحمت...
یه وقت ناراحت نشی من فقط میگم جای حساس داستان توی تست دیگه هست اخه من تا تست بعدی جونمرگ میشم
نه این چه حرفیه 🙃💕 چشمممم 😘💚
عالی بودمن نمیدنم چرا همچی همونجایه حساس تموم میشه خواهش میکنم تو دیگه اینکارو نکن بامن ورد اواداکداورا
آخه کل هیجانش به همینه 😂💕