
اینم از پارت جدید 🙃💕
آنا تقریبا دو ساعتی میشد که خوابیده بود ، ولی من خوابم نمیبرد ... روی تختم دراز کشیده بودم و چشامو بسته بودم ، یه لحظه حس کردم یه چیزی بالا سرم تکون میخوره ، چشمامو باز کردم و یه نفر رو دیدم ، خواستم جیغ بزنم که دستش رو گذاشت روی صورتم ، تازه شناختمش ، آروم شدم ، بدون هیچ حرفی دستمو گرفت و منو برد توی راهرو ، وقتی وایسادیم گفتم + کدوم گوری بودی متیو ؟ × ببخشید ، مجبور بودم ... + فقط یه سوال ازت دارم ، اون بچه کار تو بود ؟ × نه ... + خوبه ، باهام چیکار داری ؟ × اومدم بگم هر چیزی راجب من شنیدی باور نکن ، این دو روز رو به خاطر مادرم توی هاگوارتز نبودم ... هاگوارتز دیگه جای امنی نیست ، از این به بعد اینجام که ازت محافظت کنم ، ولی باید بدونم که بهم اعتماد داری ... + دارم ... × برو تو اتاقت تا فیلچ ندیدتت ، فردا میبینمت ، شب بخیر ... بدون هیچ حرف دیگه ای رفتم تو اتاقم و راحت خوابیدم ...
صبح زود بیدار شدم ، با پرفسور لوپین کلاس داشتیم ... موهام پف کرده بود ، برای همین دیر حاضر شدم چون داشتم با اتو مو صافشون میکردم ( مشکل همیشگی ادمین 😂 ) با سرعت رفتیم سر کلاس ، قرار بود به قول خود لوپین با ترسامون رو به رو بشیم ... نوبت من شد ، در کمد رو باز کرد و چیزی دیدم که اصلا انتظارشو نداشتم ... دو نفر بودن که غرق خون روی زمین افتاده بودن ، مامان و بابا ! 💔 اونا با جادو نمرده بودن ... چون وفتی بهت آواداکداورا بزنن خونی در کار نیست ، و اگه با ورد دیگه ای بمیری تبدیل به روح میشی ... همینطوری سر جام خشکم زده بود و حس میکردم نمیتونم نفس بکشم ، پرفسور دستمو کشید و برد یه طرف دیگه ، بعدش به بچه ها گفت برای امروز کافیه ... یکم باهام صحبت کرد و وقتی مطمئن شد که حالم خوبه گذاشت برم ... ولی اشتباه میکرد ، حالم افتضاح بود ! چندتا از بچه ها افتاده بودن دنبالم ولی من فقط از بینشون رد شدم و تلاش میکردم جلوی اشکامو بگیرم ... با سرعت رفتم توی جنگل ممنوعه و همونجا نشستم ، یک ساعت ... دو ساعت ... سه ساعت ...
نمیدونستم چه مدت شد ، ولی غروب آفتاب رو کنار رودخونه توی جنگل بودم ... صدای زوزه گرگینه ها یه لرزش رو توی بدنم ایجاد میکرد ، باید میرفتم ، از جام پاشدم و تمام تلاشمو میکردم توی چشم نباشم چون اگه یکی از گرگینه ها منو میدید ... خودتون بهتر میدونین چی میشد ... کلاه ردام رو کشیدم روی سرم و راه افتادم ... تقریبا وسطای جنگل بودم ، با سایه ای که روی زمین افتاده بود فهمیدم توی دردسرم ، آروم آروم برگشتم و پشتمو نگاه کردم ، وقتی فهمیدم میخواد حمله کنه با تمام سرعتم دویدم ، چندبار وسط راه خوردم زمین ، و بعدش رسیده بودم به بن بست ... چشمامو بستم و آماده ی درد شدم ، ولی خبری نشد ، چشمامو باز کردم ولی به جای گرگینه متیو رو دیدم ... × حالت خوبه ؟ اینجا چیکار میکنی ؟ + شاید بهتر باشه من اینو ازت بپرسم ... × من کار هر شبمه ، از دستت داره خون میاد ... + چیزی نیست ، خوبم ... ردام پاره شده بود و دستم یه زخم عمیق داشت ، یه تیکه از ردام رو کندم و زخممو باهاش بستم × باید بریم پیش خانم پامفری + گفتم که ، حالم خو ... و همون موقع چشمام سیاه شد و بیهوش شدم ...
چند بار پلک زدم تا چشمام به نوری که بالا سرم بود عادت ، کنه ... چشمامو باز کردم و بچه هارو دیدم که بالا سرم وایسادن ، صداشون رو خیلی ضعیف میشنیدم ، یه چند ثانیه بعد فهمیدم کجام و اونا کین ... متیو ، دریکو ، آنا ... با یه صدای خیلی محو و آروم پرسیدم + چه اتفاقی افتاد ؟ متیو برام توضیح داد × وقتی اون گرگینه اون زخمو رو دستت ایجاد کرد یه چیزی مثل سم توی بدنت پخش شد ، ولی الان حالت خوبه نگران نباش . دریکو که معلوم بود میخواد متیو رو خفه کنه گفت • البته بعدا معلوم میشه شما دوتا این وقت شب توی جنگل ممنوعه چه غلطی میکردین ... آنا با حالت اعتراض گفت * اون تازه به هوش اومده ، به جای این حرفا بزارین استراحت کنه ! جفتشونو انداخت بیرون و خودش نشست بالا سرم ...
خوب بود ؟ 🥺💚 اسلاید بعد چالش
چالش : بهترین فیلم یا سریالی که دیدی به جز هری پاتر 💚🪄
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ج چ: عاشقان ماه زیبای حقیقی پنت هاوس گرگ میش فرند
چج:مزایایمنزبیبودن...استانه۱۷سالگی...
وایب این دوتا >>>>> 🪄
تاپارتبعدونزاریازتستچینمیرمبیروووووون
فردا میزارم 😂💕
(میراث ها،تایتان ها،روزی روزگاری(خارجی هااا)،فرار از زندان،عاشقان ماه)فعلا اینا به ذهنم اومد«چقدر زیاد شد،تازه الان دقت کردم!😲😂@
یا خدا 😂💕
یه سوال
چجوری میتونید یه چهار ساعت تو جنگل بشینم و حوصلشون سر نره
این تو همه داستان واسم سوالههههههه
😂😂😂
داشته فک میکرده خب 😂 منم موقع نوشتن داستان نیم ساعت زل میکنم به یه جا فک میکنم 😂💔
،😂😂😂😂😂آخه آدم چهار ساعت اونم تو جنگل فک میکنه اونم تنها من به پنج دقیقه نشده در میرفتم😂😂😂😂
اینا دیوونن 😂💔 دیوونه نبودن که این همه بلا سرشون نمیومد 😂💔
بله صحیح 😂😂😂😂😂
فک کنم 💔😂این ست رو دوست داری 😂😂😂
دقیقااااا 😂💔