
سلام! حالتون چطوره؟ اول بگم ببخشید این پارت رو دیر گذاشتم چون هم اینترنت ضعیف بود هم من مشغول درس و مشق بودم و کامنتاتون هم خوندم ممنونم از نظراتتون 😁خب! امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد
با حرص دستشو دور دست جونگ کوک حلقه کرد و با هم به سمت مهمونا رفتن. بعد از سلام و احوال پرسی و از نظر می جو خوشبختانه ندیدن هه این به سمت میزی که پدرش و عمه خانم وایساده بودن رفتن . با چشم تو چشم شدنش با عمه خانم دستشو با حرص از تو دست جونگ کوک کشید و به سمت پدرش رفت و کنارش وایساد و داماد خانواده رو با عمه خانم تنها گذاشت. خنده ای کوتاه به تشبیه جونگ کوک به داماد کرد و نگاهی که رگه های حس برنده بودن توش موج میزد به جونگ کوک انداخت و با ابروهاش اشاره کرد تا همه چی رو برای عمه خانم توضیح بده. روبه عمه خانم کرد اما پیش از اینکه کلامی از دهانش خارج بشه عمه خانم پیش قدم شد عمه: خب پس شما هستید نامزد قلابی این می جو خانم ما. نگاهی به می جو انداخت و با ابروهای بالا رفته خطاب به جونگ کوک گفت: امیدوارم توضیح خوبی برای نیم ساعت تاخیرتون داشته باشید چون این مهمونا مارو کشتن انقدر از آقای چوی پرسیدن دخترتون نیستن؟ دخترتون کجان؟؟؟
. بعد روبه می جو با خنده گفت: حتما میخوان بیان خواستگاریت. خنده ای کرد و روبه عمه گفت : شا... با شنیدن صدایی حرفش قطع شده. _خیلی بیخود کردن!! به صاحب صدا نگاه کرد و با دیدن جونگ کوک متعجب بهش خیره شد. کلافه دستی تو موهاش کشید به سمت می جو رفت دستشو گرفت و به سمت خودش کشید. بعد از اون روبه عمه خانم گفت: تقصیر من بود پدرم یه مقدار حالش بد شده بود مجبور شدم برم خونه!! از این به بعد هرکسی خواست بیاد خواستگاری می جو بگید خودم میام ازش پذیرایی میکنم .و بدون حرفی دست می جو رو گرفت و دنبال خودش به سمت حیاط پشتی کشوند. با رسیدن به حیاط دست می جو رو ول کرد و کلافه دستی تو موهاش کشید و دست به کمر روبه می جو گفت: وای! عجب عمه ای داری!!!! فکر کنم از وقتی تونستی رو پات وایسی به فکر این بوده چجوری تورو شوهر بده. همش درگیر ازدواج و نامزد توعه!!!! تو هم که انگار نه انگار! فقط هی میگی عمه جون فلان!عمه جون بلان! خسته نمیشی انقدر یکی برای زندگیت تصمیم بگیره؟
بعد از شنیدن حرف های جونگ کوک اخمالو گفت: وای جونگ کوک!!! واقعا حوصله ندارم بشینم دوباره همه حرفامو تکرار کنم که بگم وای عمه خانم خیلی برای من مهمه!!!! هروقت این سوال تو ذهنت ایجاد شد یه فلش بک به حرفایی که قبلا زدم بزن اینجوری نه سره تو میره نه نفس من که بخوام دو ساعت برای جنابعالی یه مطلبی رو برای بار هزارم توضیح بدم!!! _ بله از اون نظر که جوابتو میدونم ولی دارم بهت میگم تو هیچ وقت حق نداری کنار پسری غیر من وایسی! + چی؟ متعجب از حرفی که زده بود دستپاچه گفت: همونی...که شنیدی!!! گفتم...حق نداری به غیر از من کنار پسر دیگه ای وایسی!+ چی؟؟؟ _ تو امروز فقط همین یه کلمه رو بلدی؟؟ + چی؟؟ _ نظرت چیه به سبک دیگه منظورمو بهت بفهمونم؟ +آااا.... چی؟ آهی کشید و دو قدم به سمت جلو رفت با موازات شدن کفش هاشون دستشو حصار کمر می جو کرد! در عرض یک ثانیه به سمت خودش کشید و فاصله صورتاشون رو در ۵ سانتی تنظیم کرد. بدون اینکه اجازه هیچگونه حرکتی به می جویی که متعجب وایساده بده حلقه دستشو محکم تر کرد.
متعجب به رفتار جونگ کوک نگاه میکرد بعد از سی ثانیه انگار که تاره متوجه موقعیت شده باشه از حالت شوک بیرون اومد و نگاهی به مروارید های مشکی رنگ روبه روش انداخت با دیدن این چشما بی اختیار دکمه فعال کردن شیطنتش رو زد و خیلی بی مقدمه دستاشو دور گردن جونگ کوک حلقه کرد. با صدایی اروم زمزمه کرد: تو همیشه به من میگی وقتی نزدیکم میشی ضربان قلبم میره بالا اما الان این موضوع درباره تو هم صدق میکنه!یکی از دستشو باز کرد و اروم پایین اورد و رو قلب جونگ کوک گذاشت+ میبینی؟؟؟ ولی من صداش رو دوست دارم! چون این صدا فقط زمانی پخش میشه که من چوی می جو کنارت هستم!گاهی وقتا احساس میکنم این صدا فقط متعلق به منه!چون بارها شده شنیدم! یه چیزی بهت میگم نه برای اینکه رفتارت یا رابطه ات باهام تغییر کنه! اما یه دو ماهی میشه انقدر با خودم کلنجار رفتم تا به این موضوع رسیدم! اما.... به نظرم اومد باید بهت بگم. فقط برای اینکه دلم سبک بشه. لطفا بعد از اینکه گفتم..... توهم نادیده اش بگیر! من...من....راستش....دوست دارم!. حتی شنیدن این کلمه هم براش زیادی سنگین بود!بدون اینکه حتی بتونه کلمه ای حرف بزنه سرتاپا گوش بود و به حرفای شیرین دختر روبه روش گوش میداد و این براش خیلی خاص بود که صدای ضربان قلبش صاحب داره! و اینکه تونسته بود این دختر رو عاشق خودش کنه! اما نه! یه بخشی از این داستان کاملا اشتباه پیش رفت! قرار نبود اینجوری پیش بره! و الان تحت جادوی می جو بود! اما... میدونست عقلش بهتر از هرکسی میدونه چیکار کنه پس در کمال ناباوری و برخلاف کاری که میخواست بعد از شنیدن این حرف انجام بده کمر می جو رو ول کرد و چند قدم عقب رفت.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
لطفا لطفا لطفا بزارش تاحالا داستانی به قشنگیه این ندیده بودم ادامش بده تروخدا🥺💜
نمیخوای پارت بعد رو بزاری؟
پارت بعدددددد رو بزار
چنقده قشنگ (الان من پاتریکم😐)عالی بود پارت بعد رو سریع بزار
واهاییی، دخترعالیییییبود😚
لطفاپارتبعدروزودتربزارررر
ممنون مثل همیشه عالیه ♡♡
بغضضض
عالییییی
مرسییی که گذاشتی
نگران شدم
مرسییی🤍🌹🌹
خدایا مرسی پارت جدید
عالی بود
ممنون
وایییی خیلی قشنگه
دیگه داشتم سکته میکردم که نبودی💞
ممنونم
چی بگم😑اینترنت خیلی ضعیف بود