
داشتم جزوه مینوشتم که برام پیام اومد زدم رو پیام:برایان:برنامه لغو شد قرارمون امشب تو سالن /یا خدااااا امشب با لوید من باید بررررررررممممم/گفتم:ساعت چند ؟ گفت:8/حداقل لوید ساعت 9هه خوبه/گفتم:باشه /گفت:میبینمت گفتم:خیل خب نشستم تا آخر کلاس های روز و به خیر و خوشی تموم شد دلم میخواست بیوفتم یه گوشه ولی باید میرفتم آماده بشم که میخوام برم سالن ر*ق*ص. پس پیاده تا خونه راه رفتم و به خونه رسیدم کلید رو تو قفل انداختم و وارد خونه شدم:سلام مامان مامانم:سلام عزیزم نمیخوای حاضر شی؟ گفتم:اوف باشه بزار برم ببینم چی میخوام بپوشم رفتم تو اتاق و کمدم رو باز کردم یه عالمه انتخاب داشتم
خب این لباس سبزه خیلی زشته این لباس زرده زیادی رو مخه و رروشن این لباس صورتیم زیادی دخترونس عه این قرمزه چه خوشگله یه لباس بلند قرمز داشتم که تاحالا نپوشیده بودمش و سمت جعبه کفشام رفتم و کفشه پاشنه بلند قرمزم رو که طرح گل رز داشت رو برداشتم همونی بود که برایان برام خریده بود و یه عالمه میکاپ روی صورتم انجام دادم تا یه جوش کوچیک رو از صورتم محو کنم میخوام بی نقص باشم کت قهوه ای رو برداشتم نمیخواستم لوید منو با اون لباس های مهمونی ببینه فک میکنه حتما از قصد همچین لباسی پوشیدم وقتی کتم رو ببرم میتونم بخشی از لباسم رو بپوشونم کلید ماشین رو برداشتم و تصمیم گرفتم برایان رو سوپرایز کنم بهش بگم نمیام ولی بگم خودش بره ببعد منو اونجا میبینه و سوپرایز میشه فقط بزار زنگ بزنم :
زنگ زدم:الو برایان /بله لوسی/ببین من نمیتونم بیام مامانم مریضه ولی خودت برو ب خاطر من مهمونی رو از دست نده/خیل خب چیزی لازم ندارین؟/نه مرسی چیزی نمیخوایم ولی یادت باشه تو حتما برو اصلا به خاطر من عقب جلو نکن وگرنه خودت میدونی/خیلی هم خوب:/بای/بای ///////آخیش حالا یگه میتونم سوار ماشین شم و برم سمت سالن.به مامانم گفتم:من دیگه میرم خداحافظ مامان:نمبخوای شام پیشش بمونی؟ گفتم:نه کار دارم گفت:باشه رفتم بیرون و آسانسور رو زدم و به سمت پارکینگ رفتم کلید را در ماشین انداختم و سوار شدم و حرکت کردم......از کنار خیابان آکسفورد رد شدم و با دقت بهش نگاه کردم
پارک کردم و از ماشین پیدا شدم و به سمت سالن رفتم .در رو باز کردم .با چشم دنبال برایان میگشتم ولی پیدایش نمیکردم . کمی روی صندلی نشستم و کم کم نوبت زوج ها بود تا با هم ب*ر*ق*ص*ن*د و سینگل ها از ان ها جدا شدند پس قطعا برایان رو توی این قسمت میدیدم.نوبت اولین زوج شد و به آن ها نگاه کردم : کامیلا رو دیدم!!!!!!!!!باورم نمیشه کامیلا هم اهل این کارا باشه و سعی کردم بفهمم پسره کیه یکم که از بین جمعیت رد شدم برایان رو با کت و شلوار مشکی دیدم که با کامیلا بود.........عصبانی بودم خیلی عصبانی در حدی که قرمز شده بودم خیانت کاررررررر با عصبانیت به سمت صحنه میرفتم که مردی جلو من ایستاد و لوازم آرایشی که به صورتم مالیدم کتش رو کثیف کرد کت سبزش سفید شده بودگفتم ببخشید ببخشییید و مرد دستانم را گرفت و به سمت صحنه برد سرم پایین بود و او با من میرقصید صورت برایان رو دیدم که تعجب و ترس توی صورتش موج میزد کمی سرم را به سمت بالا بردم تا مرد را ببینم :آن مرد لوید فورجر بود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چند ماهه منتظرشم کوو
اای جااااان ببخشید رفتم سراغ آنجل وینگز الان اینم روش کار میکنم میزارم بررسی
ببخشید پارت بعد رو کی میزارین؟🙂🙃
امشب میزارم تو بررسی
خیلی عالیییییییییییی
ملسیییییییی راستی آنفالو شدم0_0
ببخشید دستم خورد🥲
عالیهههه
مممممرسسسسی
محشرهههههه
مممممممرسسی
بک.
هوم
ب رمان منم سر بزنید
اوهوم
عالییییی
تنک
ادمین فالوت کردم بفالو پیلیز 😐🤝
اوهوم