دادگاه عـ.ـشق⚖️❤️ -P2

سلام کیوتا اینم پارت دو لطفا حمایت کنید و اگه لایک کنید ب جایی بر نمیخوره راستی (فالو=فالو)❄️🫧

پارت ۲ ** +مرسی که شهادت دادی . راستی کاری که میخوای برات انجام بدم چیه ؟ #خب راستش توضیحش یکم سخته ولی .. مامان بابام گفتن که اگه تا 1 ماه اینده کسی رو واسه ازدواج پیدا نکنم هیچی از ارث بهم نمیرسه . و خب میدونی مامان بابای من خیلی دوست دارن من ازدواج کنم و نوه هاشونو ببینن چون من تنها بچه ی اونام . + خب از من چه کمکی برمیاد؟ # خب راستش خیلی ممنون میشم اگه نقش زنمو بازی کنی +چی ؟؟ یعنی چی؟ # ببین عصبانی نشو یه چیز کاملا الکیه . بعد اینکه مامان بابام دیدن ازدواج کردیم میتونیم طلاق بگیریم . حتی میتونیم بهشون نگیم که طلاق گرفتیم +خب این…یکم ینی # گفتی هرچی باشه انجام +عاره….باشه *** &جناب قاضی همونطور ک گفتم من مجرم واقعی رو دیدم و این خانم مقصر نیستن *خیلی خب ثابت کن &روز دزدی من داشتم تو خیابون راه میرفتم و دیدم یه دختر داره شیشه هارو میشکنه بخاطر همین ازش عکس گرفتم و چهرش با این خانم زمین تا اسمون فرق داره +بهتون ک گفتم کار من نیستتت *نظم دادگاهو رعایت کنید خانم # ارام باش +هوف *خیلی خب مشخصاتو ب اگاهی تحویل بدین لطفا تا پیداش کنن ** از زبون یونا دزد واقعی: رو تختم دراز کشیده بودم و زنگ درمونو زدن از رو تخت بلند شدم و در و باز کردم ک با دوتا پلیس و ی پسر ژذاب بینشون مواجه شدم =عام….سلام ^شما ب جرم دزدی از مغازه ی تیانگ یانگ و شکستن شیشه ها بازداشتین درو بستم و اومدم جلو =خیلی خب بریم بغض کرده بودم ولی خب اماده بودم ک منو بگیرن *** تو اتاق بازجویی بودم خیلی حس بدی بود ی پسر دیگه عم ب اون پسره اضافه شد همینطور ی دختر…بادقت ک نگاش کردم…اون…یونسوعههه =یونسووو +یونا…ت دزدی؟ =خب..میشه گفت…عاره # خوبه اعترافم میکنی

^لطفا نظم رو رعایت کنین . چطور همو میشناسین ؟ +خب راستش ما یه زمانی دوست خیلی نزدیک بودیم اما .. خب به دلایلی دوستیمون قطع شدو من تا همین دقیقه هیچ خبری ازش نداشتم . و واقعا هم انتظار نداشتم بعد اینهمه وقت ملاقاتمون تو این مکان باشه . ^ اینطور که مشخصه هم بی گناهی شما ثابت شد هم مجرمی ایشون . شما میتونین برین و ایشون {یونا} ب مدت 3 سال بازداشت میشن چون قصدشون از شکستن پنجره دزدی از اون مکان بوده . *** #صبر کن یونسو . کی میخوای اونکارو واسم انجام بدی ؟ + لطفا با من خودمونی صحبت نکنین . من فقط قراره نقش زن شمارو بازی کنم . در اصل که هیچ نسبتی باهم نداریم . # ببخشید .... + و اینکه ب این راحتیا نیست. من باید به خانوادم بگم و اونا تائید رو بدن . # من متوجه حرفتون نمیشم . ما که واقعا قرار نیست ازدواج کنیم . فقط مدتی برای اینکه پدرمادر من راضی بشن .پس اونقدر نیاز نیست ک خانوادتون منو قبول کنن . +عام خب یعنی خانواده شما اصلا نمیخوان با خانواده من ارتباط داشته باشن ؟ # بله چرا ببخشید . ** از زبون یونگی شاهد جرم واقعا ب نظر نمیرسد اون زن به قصد دزدی اینکارو کرده باشه چون خیلی راحت قبول کرد . نخواست چونه بزنه و روزی که داشت اینکارو انجام میداد داشت گریه میکرد . خیلی دلم میخواد کمکش کنم ولی نمیدونم چجوری . روز بعد *اقای مین یونگی؟ &خودم هستم . * از اداره ی اگاهی بهتون زنگ میزنم . شما باید برای تعیین تکلیف دزدی و شرح بیشتر اتفاق اون روز امروز بیاید . & بله حتما .

لایک و کامنت و فالو یادتون نره . تونتیجه هم چالش داریم