ناظر محترم و عزیز لطفا تایید کد❤❤❤
(خوب از الان داستان توسط خودم یعنی راوی روایت میشه😐😆)لوکا بلند شد و گفت همه بلند شید نمیشه ک توی یه ماشین خراب وسط این جنگل زنده موند. ادرین بلند شد و رفت جعبه ای رو از زیر یکی از صندلی ها بیرون آورد به کوله پشتی داخلش بود و یه تبر و یه چاقو جیبی و ۷.۸شکلات لقمه ای ادرین ب هرکی یه شکلات داد و گفت امشب رو با همین سر کنید اونا مشکلی برای آب نداشت چون برف بود اونجا.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
هعییی چقدر سریع مرد 😂انتظار نداشتم لوکا اینجوری باشه 😂
لوکا پارت اخر
بله خوندم 😂😂😂
عالییییی 💓
عالیییییی اولین کامنت